دسته‌بندی نشده

کنکور – چالشها و راهبردها – نشست‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی

بعد از نشست های تخصصی کنکور؛ چالشها و راهبردها که توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در چند پنل مختلف برگزار شد، با هامون سبطی دبیر کارگروه آموزش دیده بان شفافیت و عدالت و کنشگر آموزشی که یکی از کارشناسان حاضر در همین جلسات بود، درباره مسئله عدالت آموزشی و مصادیق موجود در این حوزه به گفت و گو نشستیم. سوالات ابتدا در ارتباط با اصل برگزاری این نشست ها و خروجی های مورد انتظار بود، این که آیا اصلا الزامی برای وجود چنین برنامه هایی وجود دارد؟ اگر دارد با چه شکل و ساختاری؟ با حضور چه افراد و مسئولانی؟ و … با این مقدمه و این سوالات گفت و گوی ما با این کارشناس آموزشی آغاز شد . او در این باره به فرهیختگان گفت:« طبیعتاً من این نشست ها را در کلیت آن کاملاً مثبت می‌دانم ولی بسیار دیرهنگام؛ یعنی در یکی دو جلسه اخیر شاید گستردگی تاثیرگذاری پدیده‌ای به نام کنکور در سطوح مختلف جامعه برای سیاست‌گذاران شورای عالی انقلاب فرهنگی مشخص‌تر شد. به باور من این پرداخت و این نشست ها خیلی دیر برگزار شده است. کنکور فقط یک رخداد آموزشی نیست که در سال یکبار اتفاق افتد و یکسری پیامد داشته باشد و یکسری اتفاقات مقدماتی . در صحبت‌هایی که کارشناسان و خود من داشتم، دیدید که کنکور جنبه‌های امنیتی – سیاسی، جنبه های مهم اقتصادی و جنبه فرهنگی و اجتماعی دارد و حتی شاهد هستیم که باعث مهاجرت می‌شود؛ باعث تبدیل تابعیت می‌شود. ما الان با سوداگرانی روبرو هستیم که جوانان ما را ترغیب می کنند، تابعیت کشورهای دیگر را به دست بیاورند تا بتوانند بدون شرکت در مسابقه علمی کشور وارد رشته‌های دلخواه خود شوند. این نشان می‌دهد کنکور روی همه شئون زندگی ایرانی‌ها تاثیر می‌گذارد و طبیعتاً شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان بالاترین نهاد تصمیم‌گیرنده در مسائل فرهنگی و آموزشی باید زودتر از این وارد می‌شد و این موضوعی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن گذشت. این ماجرا مثل این است که در پیچی خطرساز وقتی تصادف می‌شود و کسی جان خود را از دست می‌دهد، حفاظ کنار جاده می‌گذارند که به هر حال غنیمت است؛ دیرهنگام اما مغتنم.
دعوت از ذی‌نفعان و سودبران این حوزه، کار درست و دموکراتیکی بوده است. یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی برخلاف کمیسیون آموزش مجلس که گاهی در این زمینه به طرح شعارهای آرمانی پرداخته و با تصویب‌ قانون‌هایی اوضاع را از آنی که بود، بدتر کرده است، نخواسته که از بالا تصمیم بگیرد با این که بالاترین مقام تصمیم‌گیرنده در این زمینه است و این جای سپاس دارد.

از آن جایی که بعد از اعلام برگزاری این جلسات واکنش های بسیاری در فضای مجازی و رسانه ای ایجاد شد و انتقاداتی نسبت به حضور برخی موسسات و مدارس تحت عنوان مافیای کنکور صورت گرفت از دکتر هامون سبطی در باب توجیه این اتفاق سوال کردیم و او پاسخ داد:«از همه آنهایی که واقعاً ناجوانمردانه نام مافیای کنکور را روی آنها گذاشتند باید دعوت شود. من روی این قضیه تاکید دارم. این یک دروغ پوپولیستی است. ما چیزی به نام مافیای کنکور نداریم. تمام افرادی که به عنوان مافیای کنکور از آنها یاد می‌شود شناسنامه‌دار هستند، نشانی دارند، پرونده مالیاتی دارند. مجوزهای قانونی از مصادر حکومتی دارند، قراردادهایی با وزارت آموزش و پرورش و صداوسیما و وزارت فرهنگ دارند و جلساتی پرشمار با آنها دارند. چطور و با چه جراتی نام مافیا بر روی آنها گذاشته می‌شود. چرا افکار عمومی را فریب می‌دهیم که انگار کسانی این بازار را آشفته می‌کنند که به آنها دسترسی نداریم و آنها را نمی‌شناسیم. من این را بارها بیان کردم که چیزی به نام مافیای کنکور وجود خارجی ندارد و یک دروغ عوامفریبانه است. این یک صنعت است که دچار فساد شده است. چیزی به نام صنعت آموزش داریم – نه فقط صنعت کنکور – که ذاتا بد نیست و صنعت آموزش نه تنها بد نیست، شاید بتوان گفت بهترین صنعتی است که در یک کشور می‌تواند باشد. سرمایه‌داران ما. کجا سرمایه‌گذاری کنند بهتر از حوزه آموزش؟ مشکل این صنعت، نبود نظارت حکومتی است. اگر بتوانیم در بخشی از این سیستم نام مافیا را مناسب بدانیم، دقیقاً آن قسمتی است که همکاری‌های فراقانونی با آنها می‌شود. اینها هستند که ما نمی‌شناسیم وگرنه کسی که کتاب در مدارس پخش می‌کند یا آنتن تلویزیون را در دست گرفته است کاملاً شناخته شده است و دارد خود را معرفی و تبلیغ هم می‌کند، با چه توجیهی نام مافیا را روی اینها می‌گذارند و مردم را فریب می‌دهند؟
به یاد داشته باشیم که حدود 100 ناشر آموزشی فعال داریم و فقط دو تا سه موردند که به اشتباه، نام مافیا روی آنها گذاشته شده، گرچه کسی جرات نمی‌کند وقتی اسم مافیا را می‌برد اسم اینها را کنار آن بگذارد. مافیا را دستگیر می کنند یا با سران آن جلسه می گدارند؟ مابقی ناشران آموزشی هم دارند در این فضای غبارآلود کار می‌کنند؛برخی کارهای خیلی خوب و برخی کارهای کم مایه و نازل می‌کنند و این همانند هر صنف دیگری است. باید حرف ناشران آموزشی، معلمان و مشاوران شنیده شود، باید حرف مدارسی که با اشرافیت دانش‌آموز را تربیت می‌کنند شنیده شود. همه آنهایی که از این امر سود می برند و همه کسانی که در این میان زیان می‌کنند باید مجال سخن گفتن داشته باشند اما این که برون‌ده آن چه می‌خواهد بود، بستگی دارد که این صحبت ها و دیدگاه ها چگونه پردازش می‌شود و آیا افراد متخصص در آنجا وارد کار می‌شوند یا نه.

این کارشناس آموزشی در ادامه به نشست شورای عالی انقلاب فرهنگی با مدیران مدارس خاص و عدم حضور مدارس دولتی خصوصا مدارس دولتی مناطق محروم اشاره کرد و گفت:«در این جلسه‌ متاسفانه آن بخشی که از بدنه آموزش و پرورش حضور داشتند، صنفی سخن گفتند،نه ملی! یعنی مانند همیشه آمده بودند از آموزش و پرورش دفاع کنند در حالی که ما می‌خواستیم معضلی را که گریبان‌گیر جامعه است حل کنیم و باید از خودمان شروع می کردیم. آن کسی که این جلسه‌ها را پردازش می‌کند باید متوجه این قضیه باشد که اینها داده‌های بی‌ثمر هستند. کسی که آنجا می‌آید، خودش و رتبه‌های دانش‌آموزان خود را در طول این 20 سال مطرح می‌کند یا امتحانات نهایی را سالم ترین امتحانات کشور قلمداد می کند، یا آزمون آزمایشی خود را از کنکور بهتر می داند، مشخص است در این حوزه دغدغه ملی ندارد. از این جهت آن جلسه را مثبتی ندیدم. درواقع سوگیری‌های سیاسی و صنفی در آن وجود داشت در حالی که آنجا جمع شده بودیم تا مشکل بزرگی را که گستردگی آن بیش از تصور است حل کنیم. من گفتم که نوک کوه یخ را می‌بینیم و این گستردگی بسیار است. واقعاً در همه چیز این کشور ریشه دوانده یا شاخه گسترده اما اگر درست هدایت شود می‌تواند اتفاق خجسته ای باشد. ما واقعاً چه ایرادی می‌توانیم بگیریم بر این که هم و غم نهاد خانواده در کشورمان تحصیل فرزندان است؟ مساله این است که باید دست سودجویان از این صنعت، کوتاه شود و این کار مردم نیست، این کار وطیفه حکومت است. آن چه این آشفته بازار را به وجود آورده است بی نظارتی مسئولان است. جالب است که مسئولان هم به عنوان معترض ظاهر می‌شوند! اما اینجا مردم هستند که باید اعتراض کنند که اگر می‌خواهیم بچه‌های ما وارد دانشگاه شوند، اگر می‌خواهیم فرزندان ما وارد بهترین دانشگاه‌ها شوند، اگر می‌خواهیم فرزندان ما در مدارس مرفه تحصیل کنند، اگر می‌خواهیم فرزندان ما بهترین معلم‌ها را داشته باشند، هیچ کدام ایراد نیست. یکی پولدار است و می‌خواهد پولش را در راه تحصیل خرج کند. این نکوهش ندارد. اما این فرد حق دارد معترض باشد که چرا زمینه سودجویی سودجویان را فراهم می‌کنید؟ چرا نظارت نمی‌کنید؟ من این پول را خرج می‌کنم اما فرزندم از درس گریزان است. من این پول را خرج می‌کنم و در نهایت باید فرزند خود را به آن سوی آب بفرستم. اینجا هیچ ایرادی بر مردم ایران وارد نمی‌بینیم. ایراد خاصی بر آزمون علمی کنکور هم وارد نیست گرچه باید اصلاح و تنشزایی شود. اصل ایراد بر نهادهای نظارتی وارد است که این را طبق قانون می‌دانیم یکی از معاونت های وزارت آموزش و مرورش و در حال حاضر، آقای زینی‌وند، برعهده دارند که حدوداً می‌توانم بگویم در این زمینه کاری انجام نمی‌شود و یکی دو باری که صحبت شده می‌گویند ما اهرم اجرایی نداریم. یا قانون در این زمینه نقص دارد یا آنها در این زمینه خود را توانمند نمی‌بینند و من هم حق می‌دهم. با چنین حجمی از صنعت کنکور و آموزش، یک معاونت از یک وزارت‌خانه نمی‌تواند نظارت کند اما چرا اعلام نمی‌کنند؟ چرا بیانیه نمی‌دهند؟ چرا اجازه دادند این غده سرطانی بزرگ و بزرگ‌تر شود؟ ایراد اصلی و می‌توانم بگویم تنها ایراد در حوزه صنعت آموزشی کشور ، متوجه نهادهای نظارتی است که اجازه دادند افراد سودجو و افراد کلاهبردار وارد این صنعت شوند و کار را به اینجا برسانند که همه معترض باشند، از معلم و دانش‌آموز و مسئولان و … همه معترض هستند. دیروز من خودم در جلسه عنوان کردم که جای مدیران زحمت‌کش مناطق محروم خالی است و پاسخی هم به من داده نشد که چرا؟ شاید به این خاطر که دوری راه در میان بوده، اما در اطراف تهران هم خیلی جاها ست که از امکانات قابل قبول آموزشی برخور نیست و اصلاً بلیط هواپیما مگر چقدر خرج دارد؟ باید از مناطق محروم و مدیران مناطق محروم در این جلسه نماینده‌ای حضور می‌داشت که حرف آنها شنیده شود.

سبطی در ادامه به اصل وجود عدالت اموزشی در ایران و این که اصلا عدالت اموزشی در نظام آموزشی ایران وجود دارد یا خیر اشاره کرد و گفت:«عدالت آموزشی در ایران وجود ندارد. با این حال می‌توانم بگویم نسبت به عرصه‌های دیگر قدری بهتر است. اگر عدالت آموزشی را بخواهیم با عدالتی که در میزان رفاه یا دسترسی به تفریحات در ایران هست، مقایسه کنیم، شاید بتوان گفت باز هم یک میراثی از اوایل انقلاب هنوز باقی مانده و حداقل ظواهری حفظ می‌شود. یک حداقل‌هایی حفظ می‌شود اما خیلی فاصله دارد با آن چیزی که بتوانیم بگوییم قابل قبول است. اما چرا عدالت آموزشی نیست؟ دلیل اصلی آن اقتصاد است. بودجه لازم برای این که معلم کارآمدی تربیت و راهی مناطق محروم شود وجود ندارد. در سیستم بهداشت می‌بینیم که به زور این کار را انجام می‌دهند که با اعتراض هم روبرو است. پزشک ما را به منطقه‌ای می‌فرستند که حداقل امکانات زندگی برای او و خانواده اش وجود ندارد و می‌بینیم که او به هر نحوی می‌خواهد از آنجا بیرون بیاید و حق هم دارد اما سیستم بهداشت در این زمینه گلوگاه‌هایی دارد مثلاً اگر آن مسیر را پزشک طی نکند نمی‌تواند مطب بزند ولی در سیستم آموزشی ما معلمی برای معلمان گرامی ما در آینده آن قدر درآمدساز نیست که اگر بخواهند به زور او را به جایی بفرستند که اصلاً امکانات در حد انتظار او نیست، نگوید عطایتان را به لقایتان بخشیدم!

برای مثال، در هزارجریب مازندران که یکی از مناطق توریستی به شمارمی‌آید و منطقه گسترده ای هم هست با صدها روستا، دانش‌اموزان فقط امکان انتخاب رشته علوم انسانی را دارند. دانش‌اموز آن جا اگر استعداد تجربی یا ریاضی یا هنر داشته باشد امکان پرورش آن وجود ندارد، لزوماً فقط علوم انسانی است. چرا علوم انسانی است؟ چون برای علوم انسانی اهمیتی قائل نیستیم و گمان می کنیم آموزشش کمتر به دبیر متخصص نیاز دارد! این چه عدالتی است؟ یا معلم سربازهایی که در مناطق مرزی چندین درس را با هم تدریس می‌کنند. واقعاً صدآفرین‌ به آنها ولی خودشان هم معترف هستند در برخی درس ها چیزی بیشتر از دانش‌آموز نمی‌دانند و چند ساعت زودتر کتاب را می‌خوانند. دلیل این بی عدالتی ها چیست؟ روشن است که دلیل اصلی، اقتصادی است. یعنی اهمیت لازم به امر آموزش داده نمی‌شود. با شعارها کاری نداریم، در عمل اهمیت داده نمی‌شود و اصلاً وجدان عمومی جامعه نمی‌پذیرد که بگوییم پول وجود ندارد. پول وجود دارد ولی می‌بینیم که دست کسانی است که نباید باشد، جاهایی خرج می‌شود که نباید خرج شود اما حداقل انتظار مردم این است که در زمینه اموزش بیت المال خرج شود چون آینده بچه‌های خود را درگرو آموزش می‌بینند و این گنج فرهنگی این سرزمین است، این که مردم ایران خوشبختی بچه‌های خود را در این می‌بینند که آدم تحصیل‌کرده‌ای شوند. ما باید این فرهنگ را محترم بداریم و پاسداشت آن را به جا بیاوریم، نه این که بگوییم این هم برای ما معضل شده که همه می‌خواهند دانشگاه بروند. اخیرا یکسری آدم پوپولیست رسما مردم را نکوهش می کنند و می‌گویند چرا همه می‌خواهند به دانشگاه بروند یعنی در واقع می‌خواهند پایه‌های یک تمدن 6 هزار ساله را قشنگ از بیخ بزنند، حالا دانسته یا نادانسته . این که در کشوری همه خانواده‌ها نمی‌خواهند فرزندان آنها فوتبالیست شوند یا همه هنرپیشه یا خواننده شوند – که آنها هم برای خود می‌تواند ارزشی داشته باشد- و این که می‌خواهند فرزندان آنها تحصیل‌کرده شوند، یک امتیاز جامعه نسبت به جوامع دیگر است. اگر از این امتیاز بد استفاده می‌کنیم مشکل مردم نیست، چه اشکالی دارد همه فرزندان ایران به دانشگاه بروند؟ ز گهواره تا گور دانش بجوی! هم در فرهنگ ایرانی هست و هم در فرهنگ اسلامی که کسب دانش یکی از بهترین کارهایی است که یک انسان می‌تواند انجام دهد. با این مسائل شوخی نکنیم.

راهکار برون رفت از این وضعیت حتما سوال بعدی ما از این کارشناس آموزشی بود، او در پاسخ به این سوال گفت:«باید بخش بیشتری از درآمدهای کشور صرف آموزش شود آن وقت عدالت آموزشی در حد قابل قبول می‌تواند وجود داشته باشد. یکی از مشکلاتی که مدارس ما دارند و آن را بزرگ‌ترین مشکل مدارس ایران می‌دانم، این است که عموم نخبگان جذب معلمی نمی شوند. دو تا سه دهه پیش، وقتی می‌دیدیم کسی دبیر است، اغلب جزو افرادی بود که بخشی از زندگی خود را صرف مطالعه می‌کرد. ما با عموم دبیران و معلمان شریف کاری نداریم اما اکثریت خودشان اذعان می کنند که مشکلات اقتصادی باعث شده که نمی‌توانند سراغ مطالعه بروند. یعنی ما معلم‌ها را خیلی در کتابخانه‌ها نمی‌بینیم. کسی که خودش از مطالعه و از علم دور شده سر کلاس درس نمی‌تواند آن حس ارزشمند جستن و داناشدن را به دانش‌آموز منتقل کند. مشکل اصلی مدارس ما این است که نمی‌تواند علاقه به درس و آموختن را در دانش‌آموزان ما به وجود بیاورد. این اتفاقی است که در قدیم نبوده است. امروزه دانش‌آموزان ما در مدرسه ها اهل چیزی نمی‌شوند. در حالی که در گذشته دانش‌آموزان ما در مدرسه با معلمی که به آنها احساس خوبی می‌داد، اهل نقاشی یا فیزیک یا شیمی یا ادبیات و … می‌شدند. امروز این اتفاق خیلی کم می افتد. در همین جلسات دیدیم که مدیر آزمون‌سازی المپیادهای علمی میگفت، چند سالی است که بسیاری از بچه ها دیگر به خاطر علاقه در المپیادها شرکت نمی کنند. بچه‌ای که 12 ساعت می‌نشست و با عشق شیمی می‌خواند الان به زور شیمی می‌خواند فقط به این امید که بتواند به کمک مدال المپیاد خود، در دانشگاه قبول شود. این هدف بدی نیست ولی می‌خواهم بگویم المپیادی‌ها هم دیگر خیلی اهل چیزی نیستند. سیستم آموزشی که نتواند بخشی از مردم جامعه را اهل علم و آموختن و پژوهش کند، سیستم آموزشی شکست‌خورده‌ای است و سیستم آموزش کشور ما به اینجا رسیده است. »

سبطی با اشاره به مسئله کیفیت اموزش در مدارس پولی و لاکچری خاطر نشان کرد:«در مدارس پولی و لاکچری هم اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد. یعنی از دید من چندان فرقی نمی‌کند کسی در مدرسه‌ای که معلم ندارند ثبت‌نام کند یا در مدرسه ای که برای یک درس سه معلم تلاش می کنند، چون چیزی که انتظار داریم در مدرسه رخ هد و دانش اموز به علم و فرهنگ علاقمند شود در مدارس خاص نیز اغلب رخ نمی دهد. شاید کمتر هم باشد چون دانش آموزانش زیر فشار هستند و بیشتر از کتاب و مطالعه بیزار می‌شوند. پس بیایید سوال را طور دیگری مطرح کنیم. آیا آموزش در این کشور پیش از ورود به سالهای پرتنش کنکور اتفاق می‌افتد؟ می‌توانم با نهایت تاسف بگویم روز به روز کمرنگ تر می شود چون اگر هدف آموزش و پرورش پدید آمدن انسانی باشد که بتواند با شادی و اخلاقمداری در زیست بوم زمین زندگی کند و برای خود و دیگران سودمند باشد و به حیات طیبه دست یابد، یک فوتبالیست هم می‌تواند این کار را بکند، یک فروشنده هم می‌تواند و … پس وقتی کسی در رشته علوم انسانی، علوم ریاضی یا علوم تجربی درس می‌خواند، می‌خواهد به کمک این علوم به این اهداف برسد یعنی می‌خواهد با کمک تخصص خود در فیزیک یا پزشکی یا علوم سیاسی و.. به خود و دیگران کمک کند. وقتی مدارس ما نمی‌توانند دانش‌آموز را به این علوم علاقه‌مند کنند، در واقع آموزش کارآمد اتفاق نیفتاده و ما به زور دانش‌آموز را واداشتیم که چیزهایی را حفظ کند. با این دید عدالت آموزشی وجود دارد چون چه مدرسه لاکچری باشد چه محروم ، در هیچ کدام، اغلب دانش‌آموز ما اهل علم و فرهنگ نمی‌شود، پس اغلب یکدست هستند!»

می دانیم که شرایط ایده آل نیست، انتظاراتی داریم و آن ها را ذیل مطالباتمان از نظام آموزشی درخواست می کنیم. اما وقتی سیاستگذاران و کسانی که باید ذیل اصل سی قانون اساسی آموزش رایگان برای همه مردم فراهم کنند، کسانی که باید کیفیت اموزشی را به حد مطلوب بالا ببرند، خودشان دستی بر آتش دارند و از این صنعت آموزش سود و منفعتی به جیب خودشان هم سرازیر می شود چگونه امید به اصلاح وضع داشته باشیم؟ اصلا چطور ممکن است صدای ما و مطالبات ما به گوش آن ها برسد. دبیر کارگروه آموزش دیده بان شفافیت و عدالت در واکنش به این سوالات گفت:«این که تضاد منافع برای سیاست‌گذاران آموزشی کشور وجود دارد، موضوعی است که کسی منکرش نیست اما آیا این که تضاد منافع باعث شده وضعیت فعلی پیش بیاید؟ به نظر من نقش کوچکی در این زمینه داشته است. گفته‌ها زیاد بود که آقای بطحایی با این حساب مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را قبول کردند که فشار بودجه‌ای به دولت نیاورد. ماجرای غم‌انگیز تاثیر قطعی معدل که در پی اش ترمیم معدل درآمدی برای آموزش و پرورش حاصل می‌کرد، یکی از دلایلش همین بود که ارکان نظام را به چالش کشید و سرانجام همه متوجه شدند که این می‌تواند فاجعه در کشور ایجاد کند. این وضعیت ریاضتی را در آموزش و پرورش کشور می‌بینیم اما متاسفانه ریاضتی است که به صورت همگن پخش نشده است. لاغر شدن کتب درسی خود در راستای همین وضعیت ریاضتی است یعنی باور کنید قسمتی بابت این است که کاغذ کمتری مصرف شود. قسمت دیگر بابت این است که زمان کمتری لازم باشد تا معلم و دانش‌آموز در کلاس‌ها حضور پیدا کنند. یعنی زیر ابرو را می‌گیریم اما چشم را کور می‌کنیم.

من هیچ توجیهی برای این ندارم که چرا بودجه لازم برای رسیدن مدارس دولتی به حداقل‌های لازم، اختصاص داده نمی‌شود. الان در مسئله حمل و نقل شهری واقعاً مردم ما حق انتخاب دارند یعنی اگر کسی ماشین نداشته باشد به کمک مترو و اتوبوس هم کار او راه می‌افتد و این طور نیست که بگوییم با حال بدی به خانه بازمی‌گردد حتی خیلی از دارندگان خودروی شخصی هم گاهی یا اغلب از سیستم حمل و نقل عمومی استفاده می کنند اما در زمینه آموزش عمومی به اینجا نرسیده ایم. واقعاً مردم از سر ناچاری فرزند خود را به مدرسه دولتی می‌فرستند اما مردم از سر ناچاری سوار مترو نمی‌شوند. چرا این حداقل‌ها به آموزش و پرورش اختصاص داده نمی‌شود؟ من هیچ توجیه و هیچ پاسخی برای این امر ندارم. پاسخ این را نباید از کسی که مسئول نیست، پرسید. باید از مسئولان این را پرسید.

سبطی در پاسخ به این سوال که آیا سیاست دولت هم همین نیست که هزینه ها را از دوش خودش بردارد و آموزش پولی را گسترش دهد؟ گفت:«در این که مدارس غیرانتفاعی می‌خواهد گسترش یابد، دقیقاً تحلیل شما درست است اما اگر این گسترش همراه با این باشد که مردم از مدارس دولتی راضی باشند و مدارس غیردولتی با امکانات بیشتر هم باشد، قابل قبول است، نمی‌گویم آرمانی است ولی قابل قبول است اما این را نمی‌بینیم یعنی دقیقاً مشخص است که چه کاری می‌کنند. می‌خواهند به کمک مدارس غیرانتفاعی بودجه موردنیاز مدارس دولتی را کم کنند و برخی مدارس دولتی را کوچک یا تعطیل کنند. این مطمئناً چیزی نیست که بتواند احساس عدالت ایجاد کند. باید حداقل‌ها در مدارس دولتی ایجاد شود و این نیاز به پول نفت دارد. پول نفت باید در زمینه آموزش خرج شود و باید مردم بدانند کجا خرج می‌شود چون آینده این کشور به آن بستگی دارد. باید نوجوانان و بچه‌ها این کشور درست آموزش ببینند. دنیای امروز دنیای علم و تخصص است و اگر این را به بچه‌های این کشور ندهیم باید از خارج کشور متخصص وارد کنیم.»

این کارشناس آموزشی در ادامه به راه های کم هزینه توسعه عدالت آموزشی و نقش برخی نهادهای حاکمیتی از جمله صداوسیما اشاره کرد و گفت:«برای برقراری عدالت آموزشی راه‌های کم هزینه و خیلی خوبی داریم که فراموش شده است. یکی از راه‌های کم هزینه و خوب استفاده از صداوسیما است. حالا اگر با صداوسیما نمی‌توان تعامل کرد(چون خود برنامه های مشارکتی صداوسیما عامل اصلی فساد آموزشی در این چند سال شده) از شرکت‌های مخابراتی و فضای اینترنتی استفاده شود. واقعاً در تعجب هستم چرا نهاد ریاست جمهوری دست به چنین کاری نمی‌زند؟ یعنی از معلمان باتجربه و شریف که سابقه علمی و سابقه کاری مشخص و شفافی دارند دعوت کند با هر هزینه‌ای که آنها می‌گویند برنامه ضبط کند، مگر چقدر می‌شود؟ و چه بسا خیلی از آنها حاضر باشند به صورت خداپسندانه کار کنند و آموزش سالم را در اختیار همه بچه‌های کشور قرار دهند. به سادگی بچه ها علاقه‌مند به درس می‌شوند. وقتی معلمی که خود عاشق آن رشته است درس بدهد نتایج خیلی فرق خواهد داشت‌.هزینه این کار برای دولت اپسیلون است و من همین جا پیشنهاد می‌کنم، قبلاً هم پیشنهاد کردم که یک سیستم آموزش فراگیر از راه شبکه‌های مخابراتی یا اینترنتی در اختیار مردم قرار دهند. نوشتن کتب درسی را هم به معلم‌های موفق واگذار کنند. معلم‌های موفقی که عیار علمی بالایی هم دارند، نه به کسانی که نمی‌دانیم چگونه مولف کتاب درسی شدند، چه بسا بسیار هم شایسته باشند اما ابتدا باید شفاف باشد که نویسندگان کتب درسی به ویژه در نظام جدید در ده سال اخیر بر اساس چه ضوابط و سازوکارهایی انتخاب شدند. من شک ندارم که افراد شایسته‌تری در برخی درس‌ها می‌توانستند انتخاب شوند. خیلی از قسمت‌های کتبهای درسی فعلی ترجمه خام‌دستانه کتاب‌های خارجی است پس تولید محتوایی اتفاق نیفتاده است اما آن کتاب یک خط فکری و سیر آموزشی داشته است و چون کتاب درسی قرار شد حجم کمی داشته باشد تکه‌هایی از آن کتاب را وصله و پینه‌ شده در کتاب درسی جمع کرده اند. پس اولاً تولید محتوا اتفاق نیفتاده است و دوم اینکه در تالیف و گردآوری محتوا هم رعایت سیر آموزشی نشده است. نتیجه این است که دانش‌آموز با خواندن کتاب درسی از مفاهیم سردرنمی‌آورد و متکی به معلم می‌شود و دیدیم که معلمان کارازموده در نقاط مختلف ایران به شکل همگن و یکدستی پخش نشده اند. به همین خاطر اغلب دانش‌آموزان ایران در فهم کتب درسی مشکل دارند و ناچار هستند که به بازار غیردولتی آموزش روی بیاورند اما چون نظارتی بر بازار غیردولتی آموزش در این سال‌ها نبوده احتمال این که دچار سودجویان و هرزآموزان شوند بیشتر از این است که واقعاً پیش معلم یا موسسه‌ای بروند که کار سالم آموزشی انجام می‌دهد و این نارضایتی ایجاد می‌کند. اینها میزان احساس ناعدالتی اجتماعی را چندین برابر می‌کند. وقتی دانش‌آموز احساس می‌کند کتاب کمک درسی او هم کامل نیست، احساس می‌کند سر او کلاه رفته است چون کتاب درسی او کامل نبوده به جایی رفته و طرف سر او کلاه گذاشته و آن وقت این داد را بر سر کتاب درسی و آموزش و پرورش می‌زند، قبلا فقط قدری ناراضی بوده اما الان به معترض تبدیل می‌شود. یعنی ما با یک سیستم روبرو هستیم که همه کار هم را خراب‌تر می‌کنند. مشکل آموزش و پرورش بیشتر به دلیل نبود بودجه است اما مشکل در بازار آزاد آموزش به خاطر نبود نظارت است. آن نارضایتی که از قسمت آزاد حاصل می‌شود دوباره روی سر آموزش و پرورش آوار می‌شود. کتاب آموزشی در همه جای جهان وجود دارد، در پیشرفته‌ترین کشورها همانند آلمان، فرانسه، امریکا و … کتاب آموزشی یکی از محورهای آموزش است اما نه این که دانش‌آموز احساس کند بدون کتاب آموزشی هیچ یک از کتاب‌های درسی خود را نمی‌فهمد. راه‌حل خیلی کم هزینه است. کتاب‌های درسی را طوری بنویسیم که دانش‌آموز وقتی آن را می‌خواند احساس کند حداقل این کتاب را فهمیده است. حالا اگر می‌خواهد بیش از آن بیاموزد دنبال کتاب کمک آموزشی برود، نه این که در فهم خود کتاب درسی مشکل داشته باشد. نوشتن کتاب‌های درسی گاهی به کسانی سپرده شده که معلم نبودند یا معلم موفق نبودند. حتماً باید در نوشتن کتاب‌های درسی تجدیدنظر جدی شود. کتاب‌های درسی بیشتر شبیه فهرست مطالب هستند. یعنی انگار رسالت خود را به این حد فروکاسته اند که فقط به مطالبی که دانش‌آموز باید بداند اشاره کنند اما گویی آموختن و دریافتن آن با خود دانش‌آموز و معلم است. در حالی که می‌دانیم این اتفاق امکان‌پذیر نیست. به مطلبی که دو ساعت تدریس آن طول می‌کشد در کتاب درسی در حد یک جمله اشاره شده است. بعد می‌گویند چرا سوالات کنکور این قدر سخت است. سوالات کنکور سخت نیست بلکه کتاب‌های درسی ما بسیار ساده‌سازی شده است و وقتی می‌خواهیم بین یک میلیون نفر 3 هزار نفر را انتخاب کنیم نمی‌توانیم با این سوالات ساده آزمون درستی بگیریم. بنابراین این شکاف بین آموزش و پرورش و کنکور دانشگاه ها به وجود می‌آید که اینجا مقصر اصلی آموزش و پرورش است، نه کنکور! خود آموزش و پرورش این کار را کند، کتاب های خود را باید غنی کند. اگر کتاب‌های درسی غنی‌سازی شود و یک سیستم آموزش مجازی به وجود بیاید، من به شما قول می‌دهم حداقل 50 درصد از عدالت آموزشی مورد نظر برقرار می‌شود، با همین کارهایی که کم هزینه هستند. البته من در اینجا این مطلب را بیان کنم که به هیچ وجه این سیستم آموزش مجازی نباید به آموزش و پرورش سپرده شود. آموزش و پرورش دغدغه‌ها و مشکلات خود را دارد و باید برای آنها تامین بودجه شود. این کار حتماً باید زیرنظر خود شورای انقلاب فرهنگی یا نهاد ریاست جمهوری انجام شودتا باری به دوش آموزش و پرورش اضافه نشود.»

سبطی با انتقاد از سخنان برخی وزاری آموزش و پرورش سابق و مسئولین فعلی نظام آموزشی کشور گفت:«این که کسی بگوید من نمی‌توانم از عهده کاری که به من سپرده شده بربیایم و اصطلاح عوام‌فریبانه مافیای کنکور را بسازد و بگوید چون اینها مافیا هستند من نمی‌توانم از عهده مقابله با اینها بربیایم، بی مسئولیتی و بداخلاقی است. هر وزیری که بر این مسند می‌نشیند می‌داند با چه چالش‌هایی روبرو است. نمی‌شود این مسند را ابتدا بگیریم و بعد بگوییم مردم ببینید چقدر سخت است! اینها کارهای پوپولیستی و در واقع کارهای کودکانه است. یک وزیر خیلی نیاز ندارد مصاحبه کند. یک وزیر باید عمل کند، مسئولیت اجرایی دارد.

وزیر آموزش و پرورش باید کسی باشد که با لابی وزیر نشده باشد. باید یک چهره سرشناس علمی باشد. نباید معدل دیپلم او 16 باشد، نباید رتبه کنکور او پنج رقمی باشد و باید صاحب جایگاه بالای علمی باشد تا از مدیران خود حرف‌شنوی نداشته باشد یا به فکر جبران لابیگری ها نباشد. در حال حاضر مهم‌ترین ویژگی ای که وزیر آموزش و پرورش ما باید داشته باشد این است که دارای عیار علمی بسیار بالایی باشد تا دچار این مخمصه‌ها نشود و در واقع IQ او در حدی باشد که سر او کلاه نرود. در غیر این صورت ناخواسته این نوعی خیانت به آموزش و پرورش است که کسی با ایده‌ها و شعارهای خوب بیاید اما حرف او برش نداشته باشد. برای این که در آموزش و پرورش حرف کسی برش داشته باشد، نباید حتما از بدنه آموزش و پرورش باشد، در حال حاضر من کاملاً مخالف این قضیه هستم. بیمار ما نیاز به کسی دارد که از بدنه آموزش و پرورش نباشد. کاملاً با آموزش آشنا باشد اما از بدنه آموزش و پرورش نباشد، رودربایستی با کسی نداشته باشد، حب و بغض قدیمی نسبت به دیگران نداشته باشد، از چهره‌های معروف علمی کشور باشد. هم معلم‌ها او را می‌پذیرند و هم دانش‌آموزان و هم اگر رای بیاورد خودش رای آورده است یعنی عیار علمی او باعث شده رای بیاورد و به همین خاطر نمی‌تواند فشارها او را از اهداف درستی که دارد دور کند. من اعتراضی که به یکی از سخنگویان محترم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس داشتم این بود که شما چرا ذکر مصیبت می‌کنید؟ ذکر مصیبت را برای مردم بگذارید، شما بگویید چه کار می‌توانید انجام دهید؟ می‌گویید ما نمی‌توانیم از عهده اینها بربیاییم، خب کنار بروید. مردم شما را انتخاب نکردند که بگویید مردم شما چقدر بدبختی دارید! مردم شما را انتخاب کردند که جلوی بدبختی ها و مفسدان را بگیرید. مسئولین ما آن سوی میز نشسته‌اند و به جای مردم از بدبختی‌ها در حوزه آموزش حرف می‌زنند. این راهش نیست. ما مسئولی می‌خواهیم که بدون این که حرفی بزند بعد از یک سال بگوید کمی وضع بهتر شده است؟ و ما بگوییم بله انگاه بگوید پس یک سال دیگر به من فرصت بدهید. نه این که من می خواستم اما نگذاشتند، اینها کاملاً حرف‌های پوپولیستی است.

دبیر کارگروه آموزش دیده بان شفافیت و عدالت در ادامه از روند پخش و تبلیغ برنامه ها و محتوای آموزشی در صداوسیما انتقاد کرد و گفت:«در زمینه آموزش مردم به صداوسیما خیلی اعتماد دارند یعنی اعتماد آنها در حوزه آموزش به صداوسیما شاید از حوزه سیاسی و اقتصادی بیشتر باشد چون احساس می‌کنند هیچ سوگیری سیاسی این میان وجود ندارد و کسی که به او در صداوسیما آنتن داده می‌شود، حتماً فرد برجسته‌ای از نظر علمی و آموزشی است و عیار علمی بالایی دارد. هیچ تقصیری متوجه مردم نیست یعنی نمی‌توان گفت مردم خود باید چشمشان را باز کنند. این توهین به مردم است. اگر کسی وسط خیابان چنین ادعایی کند می‌توان گفت مردم چشم خود را باز کنید و درستی و نادرستی ادعاها را بسنحید، اما مردم به صداوسیما اطمینان دارند و می‌گویند این آدمی که آمده حتماً فرد برجسته ای است که بین بیش از یک میلیون فعال آموزشی به او این امکان داده شده که در صداوسیما و در پربیننده‌ترین زمان‌ها و برنامه‌ها صحبت کند اما آن چه در واقعیت جریان دارد و ما 3 سال است که با مکاتبات مفصل با صداوسیما و نهادهای ناظر از طریق دیده‌بان و انجمن ناشران آموزشی مطرح کردیم این است که کاملاً موضوع عکس این است مگر خلاف آن ثابت شود. الان در میان فعالان آموزشی اگر کسی به صداوسیما برود در واقع تنزلی برای او است. البته تبلیغاتی که در صداوسیما درباره محصولات آموزشی می‌شود یک حساب و کتابی دارد. آن زمانی که وسط تبلیغ دیگ و لاستیک، کتاب هم تبلیغ می‌کنند، آن تبلیغات از یک فیلترهایی رد می‌شود که شاید با آن فیلترها کاملاً موافق نباشیم اما به هر حال نظارتی روی آن وجود دارد و مجوز از سازمان‌های دولتی دارد اما این بخش کوچکی از تبلیغات است. آن تبلیغات اصلی که موجب خرید می‌شود تبلیغاتی است که وسط برنامه‌های آموزشی اتفاق می‌افتد و اسم آن را برنامه‌های مشارکتی گذاشته اند.

منظور از برنامه مشارکتی این است که شما بخشی از هزینه تولید این برنامه را خودتان تقبل کنید، یکسری خط قرمزهایی را هم رعایت کنید و بعد هر چه دلتان می‌خواهد در تعریف و ستایش از خودتان و محصولاتتان بیان می کنید. تا سال گذشته هر 20 دقیقه از این برنامه ها، میانگین سی میلیون تومان قیمت داشت که نسبت به تبلیغات تجاری بسیار بهای پائین‌تری دارد چون از این راه صداوسیما فقط پول تامین نمی‌کند بلکه با توجه به تعدد شبکه ها
برنامه هم پر می‌کند. متاسفانه نظارت علمی و اخلاقی لازم بر خریداران این برنامه‌ها وجود ندارد اما کار به همین جا ختم نمی‌شود بلکه اتفاقات جاعلانه و کلاهبردارانه هم می‌افتد و باز نظارتی وجود ندارد. فردی سال‌ها خود را رتبه یک کنکور سراسری و رتبه یک کنکور کارشناسی ارشد و برادر خود را رتبه یک کنکور معرفی می‌کند. مردم ما حق دارند این موضوع را باور کنند، اگر باور نکنند باید به آنها اعتراض کرد اما هر ادعایش دروغین است و بعد به اعتبار دروغ‌هایی که بیان می‌کند، بسته های آموزشی خود را می‌فروشد ما به این کلاهبرداری می‌گوییم. نه یک بار و دوبار بلکه چند سال است که این اتفاق می‌افتد. فردی می‌گوید مهم نیست شما چه رتبه‌ای در آزمون سراسری به دست آوردید، مهم این است چه کسی برای شما انتخاب رشته کند و من می توانم رتبه 40 هزار را در رشته مهندسی صنعتی شریف قبول کنم و کارنامه روی صفحه تلویزیون می‌اندازد اما به این موضوع اشاره نمی‌کند که آن رشته‌ای در دانشگاه قشم بوده و اصلاً نیاز به رتبه کنکور نداشته و به صورت پولی بوده و هر کسی می‌توانست به آنجا برود و ثبت نام کند. این یک فریب آشکار است. و پس از این تبلیغات دانش‌آموز با رتبه 40 هزار می‌رود و می‌گوید این کار را برایم انجام دهید و او می‌گوید باید پول پرداخت کنید. اصلاً مهم نیست که این فرد پول درمی‌آورد، برای ما مهم این است که آن دانش‌آموز سرخورده می‌شود و پول و امیدش بر باد می‌رود. حتی افرادی که سوء سابقه اخلاقی دارند گاهی در این برنامه‌ها حاضر هستند. در این سه سال ما خواسته‌ای که از صداوسیما داشتیم حتی این نبوده که کیفیت برنامه‌های آموزشی اش را بالا ببرد، گرچه گاهی در این برنامه ها یاوه به خورد مردم می‌دهند و هرزآموزی اتفاق می‌افتد. حرف‌هایی زده می‌شود که چند هزار سال تمدن این کشور به ریشخد گرفته می‌شود. من در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی و در دفتر برنامه ریزی راهبردی نهاد ریاست جمهوری نمونه هایی را بیان کردم. اینجا نمونه دیگری بیان کنم: در برنامه های مشارکتی صدا و سیما کسی در مقام مشاور اخلاق بیان کرده است که خون عاشقان مسموم است! کسی که در سال کنکور عاشق شود در خون او سم تولید می‌شود ! پس بچه‌ها عاشق نشوند و این هم شاهد علمی دارد از این قرار که خون یک فرد عاشقی را در انگلستان به یک خوکچه هندی تزریق کردند و خوکچه هندی در دم جان داد! چون خون عاشق مسموم است. و این را در صداوسیما پخش می‌کنند. در کشوری که “کشور عاشقان است نه کشور عاقلان” این را پخش می‌کنند و افرادی هم به عنوان رتبه‌های برتر کنکور آنجا نشسته‌اند و سر به تایید می جنبانند و یکی نمی‌گوید که شما خون انسان را به چرا به خوکچه هندی بیگناه تزریق کردید؟ معلوم است که آن زبان بسته می‌میرد؛ شما خون یک انسان را به یک انسان دیگری تزریق کنید که گروه خونی یکسانی نداشته باشند، او می‌میرد. خون انسان را به چه حقی به خوکچه هندی تزریق کردید و حیوانک را کشتید؟
اینها باعث شرمساری ملی است. اما ما در مکاتبات خود با صداوسیما خیلی روی این قسمت هم دست نگذاشتیم و فقط یک چیز خواستیم و هنوز هم می‌خواهیم و هنوز هم امیدواریم این اتفاق بیفتد و آن این که هر کسی قرار است در برنامه تلویزیونی کار آموزش، مشاوره ، تدریس، فروش محصول و… انجام دهد، مدرک تحصیلی او و گواهی عدم سوء پیشینه او خواسته شود. اگر ادعای علمی کرد که مثلاً رتبه یک کنکور است، یا برادر او رتبه یک کنکور است یا مدال المپیاد فیزیک دارد یا فوق لیسانس متالوژی از دانشگاه تهران دارد یا دانش آموخته پزشکی تهران است یا دکتر است یا پرفسور است و … از او مدرک بخواهند. روی همه برنامه‌های پخش شده از صداوسیما نظارت هست، هم قبل و هم بعد از پخش نظارت هست. گیریم که این فرد، هماهنگ نکرده و چنین ادعایی نموده، بسیار خب، پس از پخش زنده، مدرک ادعای او خواسته شود. برادر شما رتبه یک کنکور است؟ مدرک را ارائه کنید. شما مدال آور المپیاد هستید؟ مدرک را ارائه کنید. گرچه استعلام این ها هم برای صداوسیما کاری ندارد و وظیفه او است، اما دست کم از خود فرد مدرک را بخواهد و گواهی عدم سوپیشینه نیز بخواهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *