دسته‌بندی نشده

پاییز بی مدرسه از کوثر میرزازاده

اثر      کوثر میرزازاده    از استان آذربایجان غربی، شهر  میاندوآب

«پاییز بی مدرسه»

خیلی وقت است که چیزی ننوشته‌ام چون پایه‌ی پیش‌دانشگاهی، کتاب زبان فارسی نداشت تا در آخرین سؤال بعضی درس‌ها از دانش آموزان خواسته شود که در مورد یک موضوع انشایی ، داستانی یا توصیفی… بنویسند، پس دیگر نیازی به نوشتن نبود.آخرین باری که نوشتم آن شب بود.آخر شهریور پارسال که آخرین،آخرین شب قبل از مدرسه بود. نمی دانستم ناراحت باشم یا خوش‌حال. هر سال از اوّل شهریور بوی مدرسه را حس می کردم. روز‌ها را در انتظار اول مهر سپری می‌کردم و شب ها، آن روز را در ذهنم تجسم می‌کردم که چگونه خواهد شد.آخرین شب شهریور هر سال شب خاصی بود. چه حسی داشت! کدام کتاب‌ها را در کیفم بگذارم؟ فردا صبح چه ساعتی ار خانه خارج شوم؟ در کدام ردیف کلاس بنشینم؟ و… . آخرین شب پارسال هم تقریباٌ همین گونه سپری شد. یک مهر فرا رسید. طبق معمول هر سال مراسم گرامیداشت آغاز سال تحصیلی زیر آفتاب پاییز. تا به امسال. امسال آخر شهریور چه شد؟ هیچ! من پشت کنکوری ام. نه مدرسه نه دانشگاه! ا.همواره از این که چرا خواهر یا برادر کوچکتری از خود ندارم ناراحت بودم اما راسشتش را بخواهید حالا از این موضوع خوش‌حالم .چون اگر داشتم او به مدرسه می رفت و من باید حسرت روزها و ساعاتی را که او در مدرسه داشت را می‌خوردم. می دانم در مورد مدرسه نوشته‌ام نه در مورد پاییز اما برای من پاییز و مدرسه تقریباٌ هم معنی اند. چون هر سال مدرسه با پاییز و پاییز با مدرسه شروع می‌شود. امّا امسال پاییز تنهاست بی مدرسه. دیگر در راه مدرسه نیست که ریزش برگ‌ها و هرس شدن درختان را خواهم دید. امّا…امّا پاییز همچنان هست و زیباست. پاییز بدون مدرسه هم زیباست. امیدوارم امسال زیبایی‌اش را بدون واسطه به ما نشان دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *