دسته‌بندی نشده

نقش ۱۲ سال تحصیل در تعیین مسیر توسعه شغلی یک جامعه

خبرگزاری مهر؛ گروه جامعه_آزاده سهرابی: اگر بپذیریم فرزندان این سرزمین در ۱۲ سال دوران مدرسه آنچه پشت سر می گذارند، نه تنها دوران طلایی رشد و شکوفایی آنها در تمام ابعاد زیستی، شناختی، عاطفی، مهارتی، هوش و استعداد و… است؛ بلکه خروجی این ۱۲ سال سرنوشت یک جامعه را به لحاظ فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و… تا حد زیادی تعیین می کند، آنگاه نسبت به تک تک طرح ها، برنامه ها، ساعات آموزشی و غیرآموزشی در مدارس باید حساس باشیم.

گرچه در نظام آموزشی کشورمان حالا دیگر سال هاست سند تحول بنیادین به عنوان یک سند هدایتگر مسیر تعلیم و تربیت یا همان خروجی مطلوب آموزش و پرورش را مشخص کرده است، اما این سند تازه به مرحله استقرار زیرنظام ها رسیده است و همچنان نحوه اجرای آن در مدارس و اینکه چگونه این سند در برنامه درسی، در آموزش و به کار گیری معلمان، در فرایند یاد دهی و یادگیری و… جاری و ساری می شود، مشخص نیست. مسئولان درباره این سند همچنان سخنان تئوری و پایه را مطرح می کنند نه برنامه های مشخص عملیاتی را. در کنار آن طرح هایی چون استعدادیابی، هدایت تحصیلی، هدایت شغلی، طرح شهاب، مهارت آموزی و… به صورت پیوسته در آموزش و پرورش مطرح می شود و عموما سال ها روی طرح آن کار می شود، به مرحله اجرای پایلوت می رسد و در اجرای نهایی یا بسیار متفاوت با طرح اولیه اجرا می‌شود و یا اساسا خروجی آن مشخص نمی شود.

به طور خاص در بحث هدایت تحصیلی عملا آنچه این روزها اجرا می شود، تفاوت فاحشی با هدف های این طرح دارد و نحوه اجرای آن نیز باعث شده هدایت تحصیلی به یک چالش اساسی در نظام آموزش و پرورش تبدیل شود. هدایتی که قرار بود دانش آموزان را از پایه دهم بر اساس استعداد تحصیلی و شغلی و رغبت دانش آموزان و نیاز جامعه و… سر جای درست خود بنشاند، تنها به سردرگمی بیشتر دانش آموزان منتهی می شود و طرحی که قرار بود نقش مشاوران و استعداد سنجی درست در آن پر رنگ باشد، عملا نگاهش به نمره های پایان ترم دانش آموزان است.

خروجی طرح شهاب مشخص نیست

از سوی دیگر طرح شهاب که سال ها قرار است به یک خروجی که کمک حال هدایت تحصیلی و شغلی باشد، بیانجامد در نقطه ای قرار گرفته که رئیس سازمان استعدادهای درخشان درباره اش می گوید: «هنوز برای قضاوت درباره موفقیت یا عدم موفقیت این طرح زود است». این سخن در واقع گویای این مطلب است که این طرح پس از سال ها بررسی و رسیدن به مرحله اجرا عملا خروجی نداشته است. حداقل خروجی آن در هدایت تحصیلی مشخص نیست و ما انبوهی از دانش آموزان را داریم که به سمت رشته های نظری و فنی و حرفه ای و کاردانش هدایت می شوند اما وقت کنکور که می رسد ترجیح می دهند داشته های سه ساله خود را کنار بگذارند و دنبال مسیر جدیدی باشند و تازه مشخص نیست آنچه در ۱۸ سالگی انتخاب می کنند همانی باشد که مطلوب آنهاست و واقعیت استعداد و رغبتشان را نشان بدهد؛ کنکور هم تبدیل به یک چالش جدی در مسیر تعلیم و تربیت شده است و بیش از هر چیز باعث سردرگمی نسل ها! کنکوری که شاید خودش معلول شرایط دیگری باشد.

اینها همه در حالی است که از یک سو عده ای از متخصصان معتقد هستند افراد اصولا در سنین مدرسه به این توانایی شناختی نرسیده اند که شغل آینده خود را به صورت مشخص انتخاب کنند و شاید حتی این میزان بالا و پایین های تغییر مسیر شغلی و تحصیلی طبیعی باشد.

از سوی دیگر عده ای به تاسی از بسیاری از نظریه پردازان رشد معتقد هستند سازه های شناختی افراد در ۱۲ تا ۱۵ سالگی به مرحله ای می رسد که بتوانند درباره آینده خود به شکل انتزاعی تفکر کنند و آرمان هایی داشته باشند. استعداد و توانایی خود را تجزیه و تحلیل کنند و علائق خود را بشناسند.

عده دیگری از روان شناسان نیز بر این باور هستند که پرورش استعداد و کشف آن باید از سنین مهدکودک آغاز شود چرا که هر چه دیرتر به کشف استعداد افراد بپردازیم در واقع زمانی می رسد که دیگر نمی توانیم برای پرورش آن استعداد و گسترش آن کار خاصی انجام دهیم.

در این گزارش مباحثی که مطرح شد، در گفتگو با صاحبنظران از زوایای متنوعی به بحث گذاشته شده است تا شاید کلیدی باشد برای توجه بیشتر به محتوای آنچه در مدارس می گذرد و رسیدن به این مهم که این روزها بیش از طرح های رنگارنگ در آموزش و پرورش به یکدستی برای اجرای راهبردهای عملی نیاز داریم.

متغیرهای نادیده ای در بحث هدایت بچه ها به سمت شغل آینده شان وجود دارد

فرهاد کریمی رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص اینکه آیا این پژوهشگاه در رابطه با مؤثر بودن فرآیند هدایت تحصیلی که این روزها در مدارس و در پایه نهم اجرا می شود، انجام داده است یا خیر و به طور مشخص پاسخ به این سوال که از چه سنی باید هدایت تحصیلی و شغلی انجام شود، گفت: طبیعی است که در بحث هدایت تحصیلی نکات بسیار مهمی وجود دارد و همچنین ابهاماتی که باید به آنها پرداخت. مثلا این موضوع که اگر چشم انداز شغلی و حرفه ای را به صورت مطلوب برای بچه ها تصویر نکند به چه سرانجامی می رسد و یا توقعات خانواده ها از فرزندان بدون در نظر گرفتن توانمندی هایشان که این روزها مشهود است و حتی رقابت هایی که در خانواده ها وجود دارد سر اینکه فرزندشان چه شغلی را انتخاب کند.

فرهاد کریمی ادامه داد: طبیعی است که انتخاب رشته باید در سنینی صورت بگیرد که بچه ها بتوانند تصمیم گیری کنند و همین پایه نهم و دهم است. در این سنین است که بچه ها می توانند دیدگاه خود را بیان کنند و علاقه مندی و رغبت های خود را به صورت نسبی بشناسند. از سوی دیگر بعد از آن وقتی دانش آموزان دروس اصلی تر و تخصصی تر رشته خود را می خوانند می تواند آن علاقمندی و استعدادتقویت شود.

وی ادامه داد: فرض بر این است که توانایی های ذهنی و شناختی بچه ها در ۱۵ و ۱۶ سالگی به آن حدی رسیده است که آنها بتوانند بین انتظارات محیط، ویژگی های محیط، توانایی های خود و … به تفکر بپردازند و مسیر خود را مشخص کنند با این فرض که قدری هم فرصت بازگشت به نقطه آغاز را داشته باشند. پس از یکسال تحصیل در آن رشته هم می توانند بر تصمیم خود صحه بگذارند. البته این جدای از این بحث است که از کدام نقطه باید مسیر هدایت تحصیلی آغاز شده باشد.

رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بیان کرد: آن چیزی که بیان کردم منطق قضیه است اما در حال حاضر در سیستم آموزش و پرورش ما این منطق جاری نیست. متغیرهای زیادی این میان نقش ایفا می کنند که در معادله ما کمتر به آن توجه می شود.  به طور مثال دیدگاه والدین در این میان نقش اساسی ایفا می کند. اینکه دانش آموزان نسبت به برخی رشته ها و شاخه ها نگرش خوبی نداشته باشند، حتی اگر آن رشته ها و شاخه ها پربازده باشد نیز یکی دیگر از این متغیرهاست. بدآموزی هایی که در کنکور وجود دارد، مشکلاتی که در بحث اشتغال مشاهده می شود و همچنین ناکارآیی آموزش عالی که باعث می شود بچه ها کمتر به سراغ مشاغل کارآفرینی بروند، از دیگر متغیرهاست.

چالش جدی عدم رغبت دانش اموزان به رشته های پایه 

وی با تأکید بر اینکه باید در مدرسه به بحث کار و تلاش به صورت مجزا و از کودکی توجه ویژه شود تا به تغییر نگرش در افراد بینجامد، بیان کرد: هدایت تحصیلی قطعا تابع اولویت های کشور است. در حال حاضر یکی از مشکلات ما عدم رغبت بچه ها به سمت علوم پایه است که علم بنیادین از آنجا برمی خیزد و جامعه بیشتر بچه ها را به سمت رشته های درآمدزا هدایت می کند. در این میان رشته هایی مانند فیزیک، ریاضی، شیمی مهجور واقع شده اند، در حالی که طبق سند چشم انداز و سند تحول بنیادین ما بتوانیم در علوم پایه حرف اول را در دنیا بزنیم.این مهم نیاز به برنامه ریزی جدی تر و ایجاد محرک ها و اهرم های تشویقی دارد.

حرف های فرهاد کریمی که موید این نکته است که گرچه دانش آموزان در پایه نهم و دهم به بلوغ شناختی انتخاب مسیر شغلی و تحصیلی می رسند اما فرهنگسازی و هدایت بچه ها باید از سنین پایین تر آغاز شود را رئیس مرکز سنجش آموزش و پرورش نیز تاکید می کند. خسرو ساکی در گفتگویی با مهر بر این موضوع  تاکید کرد که اگر هدایت تحصیلی می خواهد درست عمل کند باید فرایندی عمل شود و به جز دانش آموزان خانواده ها نیز در زمینه های مختلف راهنمایی شوند. در نهایت دانش آموزان باید با اختیار مسیر خود را انتخاب کنند نه در اثر فشار. یا مثلا اینکه خانواده ای خودش به آرزوهایش نرسیده و بخواهد فرزندش را تحت فشار بگذارد که راه نرفته آنها را بروند.

پیش از این هم بسیاری از مشاوران تحصیلی شاغل در آموزش و پرورش در گفتگوهایی با مهر نسبت به ناقص اجرا شدن هدایت تحصیلی گلایه کرده بودند اما سوال اینجاست که چرا فرایند این هدایت و در کنارش استعدادیابی در آموزش و پرورش جدی گرفته نمی شود؟

بحث انتخاب شغل و رشته تحصیلی تبدیل به یک سرطان شده است!

هامون سبطی کارشناس حوزه آموزش و پرورش درباره موضوع این گزارش و چالش های مطرح شده و نقطه نظرهای متفاوتی که در بحث استعدادیابی و اجرای هدایت تحصیلی عملا وجود دارد به خبرنگار مهر گفت: مواردی که عموما گفته می شود بحث های تئوریک است. اینکه بچه ها سازه های شناختیشان از چه سنی شکل می گیرد یا بحث هدایت تحصیلی چرا به این خروجی متناقض در پشت کنکور می انجامد و… در حالتی که چگالی نرمالی از پارامترهای اجتماعی، اقتصادی و… در کشور حاکم باشد می توان درباره بحث های تئوریک صحبت کرد. اما شاید در حال حاضر این صحبت ها جایی نداشته باشد.

وی ادامه داد: تصور کنید ما با یک سرطان واضح در امر انتخاب شغل آینده در کشور رو به رو هستیم و بعد صحبت درباره هدایت تحصیلی شبیه این می ماند که بیاییم درباره بهداشت و سلامت و تغذیه آن فرد که سرطان دارد حرف بزنیم. آنچیزی که در حال حاضر مشهود است این است که دو برابر فارغ التحصیلان هر ساله ما از دبیرستان، متقاضی ورود به دانشگاه های برتر را داریم. این یعنی آن سرطانی که می گویم.

به طور طبیعی باید ۳۰ درصد فارغ التحصیلان دبیرستان متقاضی ورود به دانشگاه باشند

وی بیان کرد: اگر سیستم هدایت تحصیلی در یک کشور درست عمل کند، نهایتا ۲۰ تا ۳۰ درصد فارغ التحصیلان دبیرستانی داوطلب حضور در دانشگاه های خاص می شوند و ۷۰ درصد اصلا به سمت آزمون های خاص این دانشگاه ها نمی روند. به همین خاطر آنها مشکلی به اسم کنکور را ندارند در حالیکه کنکور دارند  و کنکورهایشان سخت تر از ایران هم هست. مثلا کسی بخواهد وارد دانشگاه هاروارد شود باید آزمون استعداد تحصیلی سختی بدهد که بسیار هم استرس زاست. مشکل اینجاست که صد در صد آنهایی که از دبیرستان در کشور ما فارغ التحصیل می شوند می خواهند وارد دانشگاه شوند و حتی کسانی هستند یکبار از رشته ای فارغ التحصیل شده اند و دوباره باز گشته اند برای ورود به رشته ای دیگر.

سبطی با بیان اینکه ما باید بدون تعارف بازگردیم و ببینیم عامل این سرطانی که گریبانمان را گرفته چیست، اظهار کرد: تا وقتی عامل اصلی این موضوع برطرف نشود شما با بهبود وضعیت تغذیه نمی توانید سیستم را درمان کنید. عامل هم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… است. الان راه پیدا کردن به دانشگاه های خاص شده است تنها امید و روزنه عموم مردم که بتوانند بلکه از سفره اقتصاد کشور بهره ای ببرند و یا وارد چرخه قدرت شوند.

وی ادامه داد: برای یک دانش آموز پایه نهم و دهم این مساله کاملا مشهود است که خیل بیکاران در رشته های مهندسی، علوم انسانی، هنر داریم و در اقوام نزدیکانشان نمونه هایش را دیده اند. ما نمی توانیم از او بخواهیم چشمش را روی این واقعیت ببندد و رشته ای برود که ما می خواهیم یا حتی رشته ای که صلاحش هست و در آن استعداد دارد. قبول نمی کند. الان تنها چند رشته دانشگاهی از این چرخه بیکاری بیرون مانده اند که یکی از آنها رشته پزشکی است. کسی که پزشک می شود حداقل یک حقوق ۱۰ میلیونی را می تواند داشته باشد.

تبلیغ زندگی لاکچری ذهن بچه ها را آلوده کرده است

این کارشناس مسائل آموزش و پرورش همچنین گفت: یکی دیگر از معضلات ما که عامل این رشد سرطانی است این است که در جامعه و در رسانه ملی مدام زندگی لاکچری را تبلیغ می کنیم. ما در فرهنکسازی، هنرمند بودن، فرهیخته بودن و پیشه ور بودن را تبلیغ نمی کنیم. مدام در حال نشان دادن زندگی لاکچری به بچه ها هستیم. ذهنیت آنها روی همین شکل می گیرد. بعد می خواهیم به بچه ها بگوییم بروید رشته هایی که درآمد زیادی ندارد اما به جامعه کمک می کند!او قبول نمی کند. این میان شاید بتوانیم فقط به بچه ها بگوییم حالا رشته حقوق هم درآمد زاست یا رشته علوم آزمایشگاهی هم درآمد خوبی دارد. یعنی الان حرف اول و آخر را در انتخاب رشته اقتصاد می زند.

وی اضافه کرد: رشد افسار گسیخته رشته های پزشکی مولود همین پیام هاست. حالا شما بگویی ما به مفاخر فرهنگی و علمی هم نیاز داریم. با هدایت تحصیلی این وضعیت را نمی شود اصلاح کرد. باید چرخ صنعت به حرکت در بیاید و بودجه های عمرانی احیا شود، برای رشته های علوم انسانی هزینه شود و احترام این رشته ها باز گردد تا مسیر اصلاح شود. به صورت تئوریک نمی توان درباره این سخن گفت بچه ها از چه سنی می توانند درباره زندگی آینده خود تصمیم بگیرند. چه بسا فردی در دهه سوم و چهارم زندگی نیز شغلش را عوض کرده است و موفق شده است. پس این نشان می دهد تا پیش از آن شناخت درستی از توانایی های خود نداشته است.

سبطی در عین حال با وجود این مسائل بحث هدایت تحصیلی را از منظر حاکمیتی امری مهم دانست و بیان کرد: هدایت تحصیلی یک بحث افلاطونی است. یعنی حکومت باید پرورش کودکان را به عهده بگیرد و آنها را به سمتی که صلاح خودشان و جامعه است هدایت کند. در واقع این هدایت با انتخاب خود کودک ربط زیادی ندارد بلکه متخصصان قرار است تشخیص دهند که هر بچه با هر ویژگی احتمالا در چه رشته ای موفق و مفید به حال خود و جامعه است. این یک وظیفه است و به شرط اینکه این مدل هدایت واقعی باشد مورد تایید هم هست.

هدایت تحصیلی باید صادق باشد

وی با اشاره به اینکه هدایت تحصیلی و شغلی باید صادق باشد در این باره بیان کرد: تنها با پایش مستمر استعدادهای تحصیلی و وضعیت هیجانی و روحی دانش آموزان از ابتدای ورود به سیستم آموزشی می توان به این هدایت صادقانه رسید. نه اینکه ما دفعتی در پایه ششم یا نهم بخواهیم هدایت انجام دهیم. این موضوع را هم باید یک نهاد با نظارت دولتی اما به شکل خصوصی به عهده بگیرد چون کاری است که عظمتش حداقل اندازه سازمان سنجش هست. نمونه هایش را نیز خارج از کشور داریم.

سبطی گفت: این سنجش ها نیز راهش از بازی، سفرهای علمی و سیاحتی و زیارتی و مسابقه های غیردرسی و… می گذرد. اینکه بچه ها را در این مسیرها پایش کنیم و آرام آرام مشخص کنیم استعداد و روحیه و توانایی بچه چیست. در هر کدام هم احساس کردیم موفق تر است یک اینکه نباید آن را قطعی فرض کنیم و دوم اینکه باید آن دانش آموز را در معرض آن حوزه ای که در آن مستعد است قرار دهیم تا احساس موفقیت در او شکل بگیرد و رغبت در او ایجاد شود.

این کارشناس آموزشی در عین حال بیان کرد: مشکل اینجاست که به نظر می رسد امروز دانش آموزان ما به هیچ رشته ای از شاخه معارف بشر علاقمند نیستند. در واقع انگار ما آنها را اهل چیزی نکرده ایم. ما این اهل چیزی بودن را در آنها نمی بینیم. علتش هم نقطه گریزی وزارت آموزش و پرورش از نخبه پروری است. در بحث تالیف کتب درسی هیچ ساز و کار مشخصی وجود ندارد که بدانیم کسانی که خوراک فکری دانش آموزان را تهیه می کنند افکار و روش هایشان چیست و در یک سیستم بسته این نویسندگان انتخاب می شوند. کتاب هایی که تولید می شود پر از غلط های علمی است و تشتت دارد و یک خط فکری در کتاب های درسی مشاهده نمی شود.

وی گفت: دانش آموزان با این کتاب ها نمی توانند لذت آموختن را درک کنند و با یک سری گزاره پراکنده که ملزم به حفظ آن هستند، رو به رو هستند و پر از تکرار است.

بچه ها حق دارند در مسیر زندگی استقلال خود را پیدا کنند

دکتر ناصرالدین کاظمی حقیقی روان شناس و متخصص امور تیزهوشی و استاد دانشگاه نیز در این باره به خبرنگار مهر گفت: یکی از معضلات ما در نظام آموزشی کشورمان این است که مدام درباره آینده صحبت می کنیم. آینده شغلی، آینده زندگی و… و به این فکر نمی شود که فرد باید در هر سنی که هست از ظرفیتی که دارد برخوردار شود و از فرایند زندگی، تحصیلی و هر فعالیت دیگری لذت ببرد. ما که قرار نیست ۱۲ سال یک بچه را زجر بدهیم تا برای آینده مسیری را برود یا نرود. در واقع ما باید برای رشد فرد و کشف استعدادش و اهمیت آن به این مساله اهمیت بدهیم نه لزوما برای اینکه از او در آینده برای جامعه چه می خواهیم. هر چند در نهایت همان هدف ما هم محقق می شود.

وی ادامه داد: از سوی دیگر نظام تحول شناختی و تحولی فقط جنبه شناختی ندارد بلکه سازه استعداد، ابعاد عاطفی و… هم در این میان نقش دارند. ما نباید شرایطی را پیش بیاوریم که فرد را فقط بر اساس توانایی اش برای زندگی آماده کنیم. تمام زندگی یک فرد که تنها توانایی که قادر به انجامش هست، نیست. آنچه فرد را در زندگی پایدار می کند به جز توانایی هایش، شخصیت او و علائقش نیز هست. بچه ها حق دارند در مسیر زندگی تفرد خود را پیدا کنند. این تفرد هم از سنین بسیار پایین و دوره حسی حرکتی آغاز می شود. تدریجا به سطح تفکر انتزاعی می رسد.

کاظمی حقیقی بیان کرد: در واقع کودک از دوره مهد کودک برای تفرد خود می جنگد. توانایی هم بخش کوچکی از استعداد است. حال ما سال های زیادی از زندگی یک فرد را در نظر نگیریم با این تصور غلط که شاید در دهه سوم زندگی بتواند سازه شناختی دقیقی را شکل بدهد؟ بچه هاز از ۹ یا ده سالگی می توانند هویت شغلی و حرفه ای برای خود تصور کنند. بعد ما صبر کنیم و سال های پرورش را از دست بدهیم برای اینکه می گوییم سازه شناختی او شکل نگرفته است؟ رشد هوش افراد از نظر تحولی محدودیت دارد. اگر زود به آن استعداد دست پیدا نکنیم و در مسیر پرورش قرار ندهیم، آنهم پرورشی که لذت بخش باشد برای کودک، عملا زمان پرورش را از دست داده ایم.

وی اضافه کرد: مشکل ما این است که در آموزش و پرورش تمام مدت به استعدادیابی و استعدادپروری در قالب طرح نگاه کرده ایم نه قانونی که باید در بدنه آموزش و پرورش وجود داشته باشد. شاکله آموزش و پرورش بر پیشرفت تحصیلی بنا شده است و این با روح استعدایابی در تناقض است. تاکید بر این است که معلم باید کتاب درسی را تدریس کند و حتی در مدارس خاص هم جای استعدادیابی است فشار آموزشی وجود دارد.

دکتر کاظمی گفت: استعدادیابی مستلزم فراغت است. بچه ها باید به قدری آزادی عمل داشته باشند که به سمت پرورش استعدادشان بروند. الان جز ساعت تفریح چه ساعت دیگری از برنامه درسی فارغ شده است؟ چقدر همکاران در مدرسه چشم انداز استعدادیابی دارند؟ حتی این استعداد، رغبت سنجش شغلی و… در برنامه درسی هم جایی ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *