دسته‌بندی نشده

چرا و چگونه زبان فارسی باید زبانِ علمی ما باشد؟ (دکتر رضا منصوری)

چرا و چگونه زبان فارسی باید زبانِ علمی ما باشد؟

دکتر رضا منصوری
ما همه فارسی صحبت می‌کنیم، حتی هنگامی که از مسائل تخصصی علمی یا فنی سخن می‌گوییم. این زبانِ تخصصی چه تفاوتهایی با زبان روزمره دارد؟ منظور از زبان علم و زبان تخصصی لزوماً زبان علوم پایه در سطح دانشگاه نیست. مثلاً نانوا، حلبی‌ساز، شیروانی‌ساز، آهنگر و تعمیرکارِ‌تلویزیون هریک اصطلاحاتِ مخصوص به کار خود دارد. این اصطلاحات اصطلاحاتِ فنی است و زبان آنها را زبانِ فنی می‌نامیم. این زبان فنی با زبان روزمرۀ متعارف فرق دارد. اگر روزی به دکان نان بربری بروید و بگویید نان سنگک می‌خواهم به شما می‌خندند. به این دلیل که نان سنگک با نان بربری یا نان لواش تفاوت دارد. نانوا طرح کاملاً مشخصی از فرق نان لواش با نان بربری یا نان سنگک در ذهن دارد. اصطلاحات فنی حرفه‌هایی مانند نجاری و خراطی یا آهنگری نیز بر همین وضع است. این اصطلاحات در اثر کارِ افرادِ ماهر در طی قرنها ایجاد شده و هریک از این حِرَف برای خود زبانی فنّی درست کرده است. زبان علم و تکنولوژی تا حدی با زبان فنی حرفه‌ای متفاوت است. فرق عمدۀ آن در تعداد واژه‌های تخصصی است که در تکنولوژی و یا در علوم ( به معنی Science ) وجود دارد. در این بحث این هر سه زبان یعنی زبان فنی و حرفه‌ای، زبان تکنولوژی، و زبان علمی را زبان علمی می‌نامیم. بنابراین، منظور از زبان علمی هر نوع زبان حرفه‌ای و فنی و تخصصی است.

اصطلاحات مربوط به این زبانهای تخصصی وجه مشترک بسیار مهمی دارند و آن این است که باید دقیق و بی‌ابهام یا حداقل کم‌ابهام باشند. باید بتوانیم مفهومی خاص را با لفظی مشخص بیان کنیم. اگر می‌گوییم نان، نانوا یا هر آدم متعارفی باید بفهمد که منظور از نان چیست و آن را مثلاً با کفگیر اشتباه نکند. در این مثال، اصطلاحات حوزه‌های دور از یکدیگر را به عمد ذکر کردم تا مشخص شود که در زبان علم با چه مشکلاتی روبه‌رو هستیم. ما به راحتی می‌فهمیم که کفگیر، صورت فلکی، اهلّۀ قمر، عُسر، حَرَج، یا سیاهچاله چیست. تمام اینها اصطلاحات فنی در آشپزی، نجوم، فیزیک و فقه هستند. نان و کفگیر که اکنون اصطلاحات بسیار عامیانه‌ای تلقی می‌شوند، هر یک اصطلاح دقیقی است که در طی هزار یا هزاران سال ساخته شده است.

برای روشن شدن مشکلات زبان علم مثال خیلی ساده‌ای می‌آورم که می‌رساند مفهوم چطور ایجاد می‌شود، و اگر نتوانیم مفهومی یا شیئی را با یک لفظ بیان کنیم چه مشکلاتی ایجاد می‌شود. در خانه‌هایی که تلویزیون با دستگاه کنترل از راه دور وجود دارد کمتر کسی برای این دستگاهِ کنترل لفظ مشخصی به کار می‌برد. در هر خانواده‌ای اسمی روی آن می‌گذارند، زیرا در فارسی لفظی برای این دستگاه یا ابزار کنترل تلویزیون نداریم و به همین جهت ممکن است چند ثانیه یا چند دقیقه طول بکشد تا بتوانیم به شخص دیگری از اهل منزل تفهیم کنیم که ابزار کنترل تلویزیون را به ما بدهد. در همین جاست که متوجه مشکل می‌شویم. این مشکل ناشی از آن است که هنوز نتواسته‌ایم برای یک شی‌ء با کاربرد روزمره لفظی در زبان فارسی بسازیم. ابزار کنترل تلویزیون در منزل و ارتباطی که به واسطۀ آن برقرار می‌شود ساده و ابتدایی است، ولی، چون به وسایل و آزمایشهای پیچیدۀ علمی توجه شود، شاید بتوان تصور کرد که اگر برای یک شی‌ء یا یک مفهوم لفظی نداشته باشیم، کار چقدر پیچیده می‌شود. این مثال نشان می‌دهد که وقتی الفاظی را بر مفاهیم یا اشیائی اطلاق کنیم چقدر تفکر و انتقال مفاهیم، که لازمۀ تفکر جامعۀ انسانی است، ساده می‌شود.

حال برای نشان دادن حدود این پیچیدگيیِ زبان علم و ساختن الفاظ و اطلاق الفاظ مثالهای پیچیده‌تری می‌آوریم. در فیزیک دو مفهوم ( دستگاه ) داریم که با الفاظ رادار و لیزر بیان می‌شوند. هریک از این دو لفظ از کنار هم نهادن حروف اول کلماتی که دستگاه را تعریف می‌کند ساخته شده است. مثلاً، لیزر دستگاهی است برای «تقویت نور با گسیلِ برانگیختۀ تابش» (stimulated Emission of Radiation =  LASER Light Amplification by). این خود یکی از خصوصیات زبان علم است که وقتی مفهوم جدیدی داریم که خود از فشرده شدن مفاهیم گوناگون به وجود آمده است، از راه فشردن الفاظ به لفظ جدیدی که بر آن اطلاق می‌شود می‌رسیم. امروزه لیزر شاخۀ مهمی از فیزیک است و مفاهیم بسیاری بر مبنای مفهوم لیزر به‌دست آمده و اصطلاحات بسیاری بر پایۀ اصطلاحِ لیزر ساخته شده است. اگر قرار بود بدون توجه به فشردن مفاهیم و به‌وجود آمدن مفاهیم جدید و در نتیجه الفاظ جدید، دائم از دستگاه «تقویت نور با گسیلِ برانگیختۀ تابش» صحبت شود، این پیشرفت هیچ‌گاه حاصل نمی‌شد. اصطلاح دیگر نظیر لیزر اصطلاح رادار است که آن نیز واژه‌ای اختصاری است که از طریق کنار هم نهادن حروف اول چند کلمه تشکیل شده است. خوب، می‌پذیریم که این دو مفهوم را به فارسی نیز همین گونه بیان کنیم. اما با دستگاه «لیزرِ راداری»، که در انگلیسی آن را به اختصار LADAR می‌گویند، چه کنیم؟ آیا همین واژهٔ اختصاری را که از ادغام دو لغت لیزر و رادار تشکیل شده است بپذیریم و مثلاً بگوییم لیدار یا لادار، یا به سبکی دیگر واژه‌ای اختصاری متناسب با زبان فارسی بسازیم؟ این مورد که بحث شد از موارد کم اشکال در واژگان علمی است.

اما مسئله به اینجا ختم نمی‌شود. همان‌گونه که گفتیم، زبان و واژگان علمی نقشی پویا دارد و الفاظ در زبان علمی مانند موجودات زنده رشد می‌کنند. پس اگر بر یک مفهوم علمی در زبان فارسی لفظی را اطلاق کردیم، باید پیش‌بینی این رشد را بکنیم. لیزر را شناختیم، حال به عمل «تقویت نور با گسیلِ برانگیختۀ تابش» چه بگوییم؟ در انگلیسی برای آن فعل to lase  را ساخته‌اند. می‌بینید چگونه واژه‌ها رشد می‌کنند؟ از حروف L,A,S,E,R کلمۀ لیزر درست شد ( که شبیه اسم فاعل است ) و حالا، به مقتضای نیاز، به قیاس، فعلِ  to lase  ساخته می‌شود. ما در فارسی چه کنیم؟ بگوییم مثلاً لیزری کردن، یا لِیزرکردن، یا لیزیدن، یا اصلاً از ابتدا برای مفهوم لیزر لفظ دیگری بسازیم که بتوان از آن به راحتی فعل ساخت؟

تصور کنید که مثلاً بخواهیم معادل واژه‌های quantum ، superconductor، interference، device را هریک به طریق ترکیب نحوی بسازیم، آنگاه تکلیف Superconducting  Quantum Interference Device چه خواهد شد؟ این خود اصطلاح دیگری است که باز هم آن را به طریق کنار هم نهادن حروف اول خلاصه کرده و از آن SQUID ( اسکوئید ) ساخته‌اند. مگر می‌توان اصطلاحی با این چنین بار معنایی سنگین را به طریق ترکیب نحوی ساخت و در همۀ موارد به کار برد؟ اسکوئید اصطلاحی است برای دستگاهی که در تمام رشته‌های علوم و نیز پزشکی کاربرد فراوان دارد. درست مثل مداد، یک ابزار است. اگر قرار بود برای « مداد  » لفظی فارسی درست شود، آیا می‌توانستیم بگوییم «چوب گرد دراز با مغزی سیاه از جنس گرافیت در میان آن»؟ هریک از کلماتی که حرف اولشان در اسکوئید به کار رفته، مفاهیم بسیار پیچیده‌ای را بیان می‌کند. حرف اول (S) حرفِ اول کلمه‌ای است که در فارسی به آن اَبررسانا می‌گوییم. ابتدا باید بدانیم  رسانا چیست تا بعد بتوانیم بفهمیم ابررسانا چیست. در پسِ این لغت حداقل 200 تا 300 سال علم فیزیک و چند انقلاب فیزیکی خفته است و به اینجا رسیده که کلمۀ ابررسانا ساخته‌شده است. لغت بعدی، یعنی کوانتوم، که حرف اولش (Q) حرف دوم لغت اسکوئید را ساخته، همین وضعیت را دارد،. خود کوانتوم یا فیزیک کوانتومی یک انقلاب قرن بیستمی در فیزیک است و شاید تا هفتاد سال پیش چنین لفظی به کار نمی‌رفت.

مثال دیگر: در اختر فیزیک لغتی یا در واقع مفهومی داریم که در فارسی به آن رُمبش می‌گوییم. رُمبیدنِ یک ستاره یعنی اینکه ستاره‌ای بر اثر پدیده‌های خاصی در هم فرو می‌ریزد و تبدیل به یک سیاهچاله می‌شود که باز خودِ سیاهچاله یک مفهوم بسیار پیچیدۀ علمی است. حال اگر نتوانیم از رُمبیدن برای افادۀ این مفهوم استفاده کنیم ‌-  کما اینکه تا ده سال پیش لغتی برای آن نداشتیم و این لغت مال همین ده سال اخیر است – باید تعبیر انگلیسی collapse  را به کار بریم. ممکن است بعضیها مخالف این راه حل نباشند ولی قضیه به همین‌جا ختم نمی‌شود. برای ستاره‌ای هم که «کولاپس» می‌کند لفظی در انگلیسی داریم که کولاپسینگ استار باشد و باید آن را هم به کار ببریم و به همین ترتیب زبانمان را پر کنیم از لغاتی بیگانه و، علاوه بر آن، صرف و نحو زبان بیگانه را هم بپذیریم، ضمناً مخلوط شدن یا ادغام‌شدن این دو لغت در هم به صورت کولپسار را نیز بپذیریم. اما اگر از لفظ رُمبش استفاده کنیم و اختر به معنی ستاره را هم در نجوم بپذیریم، آن گاه ترکیب رمب‌اختر برای ستاره‌ای که کولاپس می‌کند بسیار راحت ساخته می‌شود و زایایی زبان ما نمودار می‌گردد. یعنی با پذیرش رُمبش نه فقط مسئلۀ کولاپس را حل کردیم بلکه مسئلۀ تمام ترکیباتی را که با این لغت می‌آید نیز حل خواهیم کرد و از این طریق به زایایی زبان مجال بروز خواهیم داد.

مثال دیگری از همین نوع می‌آوریم که سابقۀ بیشتری در زبان فارسی دارد تا حدودی راه چاره را در این‌گونه موارد نشان می‌دهد. ستاره‌هایی هستند که «تپ» (پالس)های نوری بسیار منظمی گسیل می‌کنند. این ستاره‌ها را pulsating star یا pulsar می‌نامند. با نامیدن آنها به فارسی به صورت پولسار یا پالسار احتمالاً کمتر کسی موافقت خواهد کرد. در فیزیک فعل تپیدن معادل to pulse کمابیش پذیرفته شده است. به همین دلیل به این ستاره‌ها، ستاره‌های تپنده یا اخترهای تپنده گفته‌اند، و از آن اختصار «تپ – اختر» را ساخته‌اند، که دارد در زبان اخترشناسی جا می‌افتد. این چند مثال خیلی ساده نشان می‌دهد که چطور زایایی زبان به پیشرفت آن کمک می‌کند و چطور با یک یا دو ترکیب جدید می‌توان ترکیبهای بسیار بیشتری ساخت و از این طریق از زایایی زبان بهره جست. زایایی زبان بسیار اهمیت دارد و در واقع آنچه زبان انسان را از دیگر موجودات زنده متفاوت می‌کند همین خلاقیتِ نامحدود زبان است. علم در حال پیشرفت است و بدون پیشرفت معنی ندارد. در عین حال، علم زبان خاص خود را دارد. بنابراین زبانِ علم باید زایا و با این پیشرفت همگام باشد. ما زبان فقه یا زبان نجوم قدیم را داریم و یا حتی در سطح دیگری زبان بازیهای متفاوت را. این زبانها زایا بودند و برای خود اصطلاحات بسیار مشخص و خاص ساختند. اما، همراه با افول فعالیت علمی در تاریخمان، عملاً زبان علم خود را فراموش کردیم و آن را عقیم ساختیم. در حال حاضر باید تشخیص دهیم که علم و پیشرفت علم به چه معناست و ارتباط آن با زبان و زایایی زبان چیست و چگونه از این طریق می‌توانیم علم را نیز در کشورمان پیش ببریم، ارتباط انتقال تکنولوژی و تحول زبانی چیست، نقش زبانِ علم در اقتصاد چیست؟ این مسئله دو مشکل دارد: یکی مشکل کاربَر و دیگری مشکلِ خود زبان. منظور از کاربَر گویندۀ زبان و نویسندۀ آن است، اعم از افراد متخصص در دانشگاهها و مراکز علمی و یا افراد در حرفه‌های مختلف. برای روشن شدن این مطلب که اگر کاربَرِ زبان نسبت به زبان بی‌توجه باشد چه مسائلی پیش می‌آید، نمونه‌ای می‌آورم. به متن زیر توجه کنید:
Baking

قبل از پرداختن به این موضوع مهم بهتر است اشاره‌ای به منابع کار در سیستمهای خلأ داشته باشیم زیرا وجود هریک از این منابع سبب اشکالی در خلأ مورد نظر می‌گردد. این منابع عبارتند از الف- گاز نفوذی به داخل سیستم خلأ به موجب (Q) leak ب- گاز حاصل از Outgassing موّاد داخل سیستم (CD) ج- گاز یا بخار منتجّه از فشار گاز مواد (Qr) د- گاز ورودی از میان دیواره‌ها و پنجره‌ها به وسیلۀ permeation(QV). اهمیت Baking در رابطه با  Outgassing روشن می‌گردد. زیرا بهترین متد کاهش مقادیر Outgassing قسمتهای سیستم خلأ  Bakingمی‌باشد. Range مفید درجات حرارت آن (400-500 Cْ) است. به واسطۀ تولید گاز حاصل از Desorption می‌باشد و این ممکن است به واسطۀ پروسه‌های Absorotion  و Absorption باشد.

 

نمونۀ دیگر

پمپ‌هایی که خروجی آنها فقط به فشارهای کمتر از آتمسفر باز می‌شوند و نیاز به یک پمپ Baking برای خروج گاز به آتمسفر دارندDIFF-Pumps: ( exhaust only to sub- Atmosphere Pressure) . جزء این دسته هستند.

این نمونه‌ای بود از مقاله‌ای که برای کنفرانس فیزیک در داخل ایران فرستاده شده است، که هم مشکل دستور زبان دارد و هم مشکل اصطلاحاتی که تماماً با حروف انگلیسی نوشته شده است.

برای نشان دادن اینکه واقعاً اجباری برای چنین شیوۀ نگارشی وجود ندارد، قسمتی از متن دیگری را نقل می‌کنم:

تصویر روی صفحۀ عنوان این بخش از مجله نمای فضای فازِ یک واکنشِ شیمیایيِ نوسانی را نشان می‌دهد که در آن غلظتِ یک مادۀ شیمیایيِ معین در بازه‌های گسسته اندازه‌گیری شده است: این تصویر شامل حدود 33000 نقطه است که مشخصات x و y آنها به ترتیب عبارت‌اند از غلظت در لحظۀ t و غلظت در لحظۀ T .t+T پارامتر درنگِ زمانيِ ثابت است. اگر این دستگاه دوره‌ای باشد، یعنی اگر غلظت در یک چرخه منظم افت و خیز داشته باشد، رفتار آن با یک تک حلقه نشان داده می‌شود. این تک حلقه را، که با گذشتِ زمان بارها و بارها تکرار می‌شود، ربایندۀ چرخۀ محدود می‌نامند.

اصطلاحات علمی متنِ اخیر کمتر از اصطلاحات متن قبلی نیست ولی تماماً با الفاظ فارسی و یا با الفاظی بیان شده که زمختی و درواقع شفافیتِ انگلیسيِ لغات قبلی را ندارند.

بدین ترتیب معلوم می‌شود که ما چقدر در زبان علمی خود مشکل داریم. این مشکل به زبان برمی‌گردد یا به کاربردِ زبان؟ مقدار بسیار زیادی از مشکلات زبان علمی ما به کسانی برمی‌گردد که این زبان علمی جدید را در دانشگاهها، مراکزتحقیقاتی و مراکز صنعتی جدید به‌کار می‌برند. بی‌توجهی کاربَران به زبان علمی تأثیر بسیار ناخوشی در شنونده یا خواننده دارد. این تأثیرِ ناخوش چند جنبه دارد: یکی اینکه در خواننده یا شنونده این پندار را پدید می‌آورد که زبان فارسی توانایی بیان مطالب علمی را ندارد. متن اول از متنهای مذکور این احساس را در خواننده ایجاد می‌کند که حتماً متخصص ما درک کرده است که زبان فارسی توانا نیست و نمی‌تواند مفاهیم علمی را بیان کند، و بنابراین، او مجبور بوده است که با تعبیرات بیگانه مفهوم یا کار تحقیقاتی خود را بیان کند. دوم اینکه به شنونده یا خواننده چنین القا می‌کند که مفاهیم علم بسیار پیچیده است و بیان آنها بسیار دشوار است. دانشجو نیز درگیر زبانی پیچیده می‌شود و خیال می‌کند پیچیدگی علم است که در زبان بازتاب یافته است. یعنی بدون اینکه متوجه مطلب علمی بشود در پیچیدگی کلمات و زبان گیر می‌کند و هیچگاه به عمقِ علم نمی‌رسد. دانشجویی که با چنین متنی روبه‌رو می‌شود، چه در کتاب درسی و چه در مجموعۀ مقالات یک کنفرانس، مشکلِ زبان و بیان را به حساب پیچیدگی علم می‌گذارند. این امر یکی از عوامل بسیار مهم در عقب‌ماندگی علمی ما در دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی است. بسیاری از دانشجویان با متنهای بسیاری از این نوع روبه‌رو می‌شوند و چون درک دقیق و صریحی از متن و از بیان مطالب به فارسی به‌دست نمی‌‌آورند آن را به حساب پیچیدگی علم یا ناتوانی زبان فارسی می‌گذارند. این هر دو نتیجه‌گیری برای فرهنگ ما و برای پیشرفت علمی ما مضر است.

از طرف دیگر، تصویری که از این طریق برای دانشجویان و علاقه‌مندان به علم ایجاد می‌شود تصویری است ایستا از علم و این نتیجه‌گیری را در پی دارد که علم پدیده‌ای است ایستا و بلاتغییر. علت آنکه ما به دنبال به‌دست آوردن علم روز هستیم بدون آنکه وارد مرحلۀ خلاقیت علمی بشویم و همواره مصرف‌کنندۀ علم باقی می‌مانیم آن است که به عمق علم راه نمی‌یابیم؛ یعنی مشکلِ زبان، مشکلِ کلمات و اصطلاحاتِ علمی موجب می‌شود که هیچ‌گاه نتوانیم به عمقِ علم برسیم و مرحله‌ای را که خلاقیت در آن شروع می‌شود درک کنیم. از طرف دیگر، همواره دیگرانی را که اصطلاحات علمی ساخته و علم ایجاد کرده‌اند پیشرو و برتر از خود می‌دانیم و دانسته و ندانسته نوعی احساس حقارت در ما ایجاد می‌شود. به همین دلیل ما باید، در مقام کاربَرِ زبان و معلم یا کسی که در کارخانه کار می‌کند و یا متخصصی که در یکی از گوشه‌های کشور با دستگاههای جدید و از آن طریق با اصطلاحات جدید سروکار دارد، توجه داشته باشیم که آنچه به دیگران منتقل می‌کنیم با نظر به فرهنگ خودی و زبان خودمان باشد. متأسفانه گاهی حتی در دانشگاهها، به همین دلایلی که ذکر کردم، همکاران ما قدری بر این اصرار دارند که دانشجویان الفاظ جدید را به انگلیسی یاد بگیرند و به انگلیسی هم بیان کنند.

دانشجویان ما هم به همین دلیل تصور می‌کنند که اگر اصطلاحات انگلیسی را به کار ببرند، علمشان بیشتر است. در نتیجه هیچ‌گاه به عمق علم نمی‌رسند و از این طریق فقط فضل فروشی می‌کنند. بدین ترتیب ضربۀ مهلکی به علم و تکنولوژی در کشور ما وارد می‌شود و در رفع عقب‌ماندگی علمی و تکنولوژیکی مانع پدید می‌آید.

داشتنِ علم با آشنایی با یک زبان خارجی فرق دارد. به نظر می‌رسد که برای یادگیری علوم و تکنولوژی جدید مجبوریم یک زبان پیشرفته را یاد بگیریم ولی یادگرفتن یک زبان پیشرفتۀ جدید به معنی این نیست که فقط با بعضی الفاظ آشنا شویم و سعی کنیم این الفاظ را در زبان روزمره به کار ببریم. متأسفانه استفاده از الفاظ بیگانه منحصر به اصطلاحاتِ علمی نیست، معانی روزمره هم با الفاظ بیگانه بیان می‌شود. در مورد اینکه توجه درست به این مطلب چه آثار مثبتی در بر دارد مثالی می‌زنم. خوشبختانه مقدار زیادی از اصطلاحات بیگانه در رشتۀ فیزیک معادل فارسی پیدا کرده است، بطوری که این معادل‌ها در زبان ما بخوبی «گردش» می‌کند (در ریاضی هم این جریان با سابقۀ طولانی‌تر طی شده است). دانشجویان ما که حتی تا مقطع دکترا پیش می‌روند و دکتری خود را در ایران می‌گیرند با این الفاظ آشنا می‌شوند و گاهی به خاطر کارهی تحقیقاتی خود الفاظ جدیدی به فارسی می‌سازند. اخیراً به مشکلی برخوردیم. قرار بود دفتری در دانشکده تأسیس بکنیم که فرنگیها به آن ژورنال‌کلاب می‌گویند و در آن برنامه‌ای منظم برای تبادل آخرین اطلاعات علمی برپا است. جدیدترین مقاله‌ها هم در آن جمع‌آوری می‌شود. خودِ دانشجویان برای این اتاق و این کار لفظی فارسی ساختند چون طرفدار به کار بردنِ لفظ فرنگی نبودند. بعد از بحثهای طولانی لغت خبرنشست برای این گرهمایی هفتگی جهت رد و بدل آخرین اخبار علمی ساخته شد و محل این گردهمایی را نیز خبرگاه نامیدند. این نمونه‌ای است از شیوۀ حل مسائل و ایجاد زایایی در زبان. هم اکنون، گرچه خبرگاه جای خود را به محل اسکان دانشجویان تحصیلات تکمیلی داده است، و خبر نشست هم در دانشگاهمان تعطیل شده است، اما دانشگاهِ دیگری خبر نشست فعال دایر کرده است!

تفکر و زبان

معمولاً گفته می‌شود که زبان وسیله‌ای است برای بیان مفاهیم علمی، برای تفکر، و به گمان من، این همان نکته‌ای است که باعث بسیاری از انحرافات می‌شود. وقتی که ما زبان را وسیله تلقی کنیم، به عنوان مثال، در ذهنمان مصداقی نظیر «خودرو»، که وسیلۀ جابجایی است، و یا «مداد» که وسیله‌ای است برای نوشتن، تداعی می‌شود. اما زبان نقشی پویا در فرهنگ جامعه دارد و در تفکر فرد و اجتماع تأثیر می‌گذارد.

حدود دویست سال است که بحث ارتباط زبان و تفکر در اروپا مطرح است. این بحث درواقع با اثر هِردِر (Herder) به نام دربارۀ منشأ زبان (1768 )، که برندۀ جایزۀ آکادمی علوم نیز شد، آغاز گشت. بنا به نظر هِردِر، زبان، به عنوان یک نظام، که متعلق به یک قوم است، به جهان‌بینی افراد آن قوم شکل می‌دهد؛ زبان تنها وسیله نیست، بلکه مخزن و صورتِ تفکر است. مخزن به این معنا که تجربه و دانش نسلهای زیادی در زبان جمع می‌شود و با آن، از راه آموزش، به نسلهای بعد منتقل می‌شود. هردر می‌گوید: «زبان صورت علوم است و تفکر نه فقط با آن بلکه برمبنای آن صورت می‌گیرد».

ویلهلم فون هومبولت (W. von Humboldt) . که دیدگاههای او در مورد زبان و تفکر با دیدگاههای هردِر مشابه بوده، تأثیر بیشتری برزبانشناسی داشته است. نظر اصلی هومبولت در این باره، مفهوم «نقش خلاقّ زبان در فرایندهای ذهنی» است. بنابه نظر هومبولت اهمیت اصلی زبانشناسی در این است که سهم زبان را در تشکیل تصورات کشف کند. وی اضافه می‌کند که زبان Ergon نیست، بلکه Energeia است، و نیز اینکه حرکت و دینامیک زبان را باید بررسی کرد و نباید به آن همچون چاچوبی صلب و پرداخت شده نگریست.

آراء هِردِر و هومبولت در قرن بیستم منجر به پیدایش «نظریۀ میدانی» یا «نظریۀ حوزه‌ای» شد. بانیان این مکتب، بخصوص تریر (Trier) و وایس گِربِ ر(Weissgerber)، بر نقش فعال زبان در روند شناخت تأکید دارند؛ با این تفاوت که نقش اصلی را از آن کلمات مفرد و مستقل نمی‌دانند، بلکه معتقدند مجموعه‌هایی به نام «بلوکهای زبانی» یا «حوزه‌های مفهومی» بار فعال تأثیر بر دیدگاه‌های انسانی را به دوش می‌کشند. کلمه‌ای که در یک جمله به کار می‌رود، معنی خود را تنها از روابط اجزای جمله به‌دست نمی‌آورد، یعنی جمله یگانه واقعیت نیست، بلکه واقعیت دیگری نیز وارد کار می‌شود، و آن «حوزه‌های مفهومی» است که نظامی است حاضر برای گوینده و شنونده. کلمه تنها با حضور این حوزۀ مفهومی معنا پیدا می‌کند.

بدون اینکه وارد جزئیات بحث زبان و تفکر بشوم، مایلم سه جنبۀ آن را متمایز کنم. اول جنبۀ «تکامل فرد» یا جنبۀ ontogenetic آن است. از چه زمانی یک طفل شروع به تفکر می‌کند و از چه زمانی شروع به تکلم می‌کند، و چه رابطه‌ای میان این دو مرحله برقرار است؟ شاید ویگوتسکی (Wygotski)، محقق روسی، در میان محققان دیگر بیش از همه معتقد به نقش فعال زبان در تفکر باشد و تجارب فراوانی هم در این زمینه دارد. بنا به تجارب وی، تکامل زبانی و فکری طفل تا حدود دوسالگی جدا از هم است، اما از حدود دوسالگی طفل متوجه می‌شود که هرچیزی اسمی دارد و، در این مرحله، تحول عظیمی در او به وجود می‌آید و از آن به بعد تکامل زبانی و فکری با هم «جفت» می‌شوند. البته، تکامل فکری همیشه قدری جلوتر از تحول زبانی است، ولی برای پیشرفت کامل فکری احتیاج شدیدی به زبان هست. کاسپار هاوْزِر (Kaspar Hauser)، که شاید معروفترین انسانی باشد که به دلیلی دور از جامعه بزرگ شده است، در هجده یا نوزده سالگی در جنگل پیدا شد و تا آن سن با هیچ آدمی روبه‌رو نشده بود. آزمایشهایی که در مورد او انجام شد نشان داد که این شخص، با وجود اینکه حواس فوق‌العاده‌ای داشته و بالقوه می‌توانسته است صحبت کند، ولی عملاً نمی‌توانسته فکر کند. یعنی او دنیا را به صورتی که ما می‌بینیم و درک می‌کنیم نمی‌دیده است. نمونۀ دیگر هلن كِلِر است، که تا شش هفت سالگی نمی‌توانست صحبت کند و عقب ماندۀ ذهنی به حساب می‌آمد ولی بعد از یاد گرفتن زبان شروع به تفکر کرد و انسان معمولی و برتر از متوسطی شد. خودش در دفتر خاطراتش می‌نویسد: روزی که متوجه شدم هر چیزی اسمی دارد تحول عجیبی ذر زندگیم به وجود آمد.

دوم جنبۀ «تکامل جامعه یا قوم» یا جنبۀ phylogenetic آن است. تکامل زبان در یک جامعه یا برای یک قوم چه ارتباطی با تکامل فکری و بینش آن جامعه یا قوم دارد؟ آیا تفاوت در زبان باعث تفاوت در فرهنگ و بینش یک قوم می‌شود؟ ساپیر (E.sapir) و ورف (Benjamin L.Whorf) ، با تحقیقات گستردۀ خود در مورد زبان اقوام سرخپوست بومی آمریکا، مطرح کردن این نوع پرسشها را آغاز کردند و به آن دامن زدند. ساپیر و ورف اصل نسبیت زبانشناختی خود را چنین بیان می‌کنند: ناظرهای متفاوت از طریق واقعیتهای فیزیکی مساوی به جهان بینی یکسان نمی‌رسند، مگر آنکه زمینۀ زبانشناختی آنها مشابه باشد و یا به طریقی بتوان مبنای یکسانی برای آنها یافت. این اصل که عرفاً به «فرضیۀ ساپیر- ورف» معروف است، مبنای بحثها و مخالفتهای زیادی شده است. اما ثمرۀ مثبت این فرضیه این است که زبان، به عنوان نظامی که با آن تفکر می‌کنیم، در چگونگی دریافت ما از واقعیت و در نتیجه در چگونگی رفتار ما تأثیر می‌گذارد.

یکی از اقوام سرخپوست که ساپیر و ورف در مورد آنها مطالعه کرده‌اند، سرخپوستان هوپی در آمریکا هستند. بنابر این بررسیها، مفهوم «زمان» در زبان این قوم وجود ندارد، یعنی آن مفهوم انتزاعی که در فیزیک آن را با t  نمایش می‌دهند و دارای بُعد است در این زبان وجود ندارد. مثلاً در زبان هوپی برای بیان فاصلۀ زمانی چهار روز در جملۀ فارسيِ «من چهار روز در آنجا ماندم» جمله‌ای معادل «من روز پنجم از آنجا رفتم» به کار می‌رود. سرخپوستان هوپی دریافت دیگری از طبیعت دارند و طبیعت را به طریق دیگری تقسیم می‌کنند. آیا برای این قوم و برای این زبان علم فیزیک به مفهوم امروزی آن مفهومی دارد و تحقق‌پذیر است؟ آیا می‌توان تصور کرد که با مفاهیم موجود در زبان هوپی علم فیزیک به طریقی بیان شود که همان نتایجی را که در فیزیک ما به دست آمده، اما با مفاهیم دیگر، به دست دهد؟

مثالی دیگر از ارتباط زبان و تفکر: در کشورهای هندوستان و ژاپن دیده می‌شود که در صد سال اخیر رشد علمی مطلوبی داشته‌اند. ژاپن به لحاظ صنعتی جزو پیشرفته‌ترین کشورهای دنیاست و شاید در بعضی از زمینه‌ها پیشرفته‌ترین کشور جهان باشد. هندوستان هم به لحاظ علمی پیشرفتهای چشمگیری داشته است. این دو کشور به لحاظ زبانی از جهات بسیاری با هم متفاوت‌اند و رشد بسیار متفاوتی داشته‌اند. ژاپنیها خیلی زود شروع به ترجمۀ اصطلاحات علمی به زبان خود کردند. حتی تا آن حد پیش رفتند که الفاظی مثل الکترون و پروتون را به زبان خود ترجمه کردند ( کاری که چینیها و تا اندازه‌ای هم آلمانیها کردند)؛ اما هندیها نه، هندیها زبان انگلیسی را به عنوان زبان علمی خود پذیرفتند، نه فقط برای علوم جدید بلکه حتی به عنوان زبان اداری. اما هندیها در رشد و تکامل اجتماعی خود به مشکل برخوردند، یعنی در 30 یا 40 سال اخیر متوجه شدند که انتخاب زبان انگلیسی به عنوان زبانِ علمی و زبانِ اداری مانع رشد و پیشرفت آنها شده است، مشکلی که ژاپنیها پیدا نکردند. به همین دلیل از حدود سال 1334/1965 هندیها شروع به ایجاد یا تأسیس مراکزی کردند که کارشان بررسی زبان علم و انتخاب واژه‌های هندی برای اصطلاحات علمی انگلیسی باشد. این نمونه‌ها نشان می‌دهد که زبان هر قوم چقدر ممکن است در رشد اقتصادی و نیز در رشد فکری آن قوم تأثیر داشته باشد.

جنبۀ سوم ارتباط زبان و تفکر صرفاً یک جنبۀ علمی است و به روشنی نشان می‌دهد که زبان جدید چقدر در پیشرفت علم و تفکر تأثیر دارد. مثال اول من نظریۀ نسبیت خاص است. زمانی که اینشتین نظریۀ نسبیت خاص خود را بیان کرد ( حدود 80 سال پیش)، زبان بسیار سادۀ همان روز را به‌کار برد یعنی الفاظی چون زمان، مکان، طول و جرم را به کار برد ولی محتوای آنها را عوض کرد. آن زمان به‌نظر نمی‌آمد که او کار خیلی پراهمیتی کرده باشد. کما اینکه بسیاری از تاریخ‌نویسانِ علم کار اینشتین را کار نسبتاً جدیدی نمی‌دانند و آن را تکرار کار دیگران مثل لورنتس و پوانکاره می‌دانند. اما، دو سال پس از ابداع نظریۀ نسبیت خاص، مینکوفسکی همان مفاهیم نسبیتِ خاص را به زبان دیگری بیان کرد یعنی به زبان هندسه که ما به آن هندسۀ مینکوفسکی می‌گوییم. این بیانِ جدید از نسبيّت یا این زبانِ جدید نسبيّت باعث شد که پیشرفت خارق‌العاده‌ای در فیزیک ایجاد شود که نسبيّت خاص با زبانی که اینشتین بیان کرده بود چنین امکانی نداشت. نسبیت عام و به تبع آن مکانیكِ کوانتوميِ نسبیتی و نظریۀ میدانها تماماً مدیون زبان جدیدی است که مینکوفسکی ابداع کرد. مثال دیگری هم از مکانیک می‌توان زد. در مکانیک هم لاگرانژ تمام مکانیک نیوتونی را به زبان علمیِ جدید بیان کرد و این زبان جدید یا بیانِ جدید از مکانیک باعث پیشرفت چشمگیری در فیزیک شد. این دو مثال سادۀ علمی نشان می‌دهد که بیانِ جدید از یک پدیده یا به زبان جدیدْ بیان کردنِ یک پدیده چگونه می‌تواند به پیشرفت علم کمک کند. آن اندیشه‌ای که زبان را صرفاً وسیله می‌داند و توجه نمی‌کند که زبان گاهی عین تفکر است نه تنها به زبان لطمه وارد می‌کند، و زایایی فرهنگ را از بین می‌برد بلکه مانع رشد تفکر خود جامعه می‌شود.

 

تکامل نثر فارسی

در سالهای اول هجرت، زمانی که ایرانیان با اسلام آشنا شدند و اسلام را پذیرفتند، زبان مردم ایران و رابطۀ آن با زبان عربی مشکلی بود. قرنها طول کشید تا زبان ما به نحوی متکامل شد و تبدیل شد به آنچه ما امروز زبان فارسی می‌نامیم، نثرهای علمی ما عمدتاً در قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری نوشته شد، ولی تمام کتابهای نثر علمی فارسی آن دوران نشان می‌دهد که زبان سابقه‌ای در قرنهای اولیۀ هجری داشته است. یعنی مردم ما اصطلاحاتی را به کار می‌بردند که می‌توان آنها را اصطلاحات علمیِ فارسی دانست مانند کاهش، افزایش و بسیاری از اصطلاحات ریاضی و پزشکی. نثر علميِ فارسی به آن معنی که امروزه مدّ نظر ماست با کتابهای معروفی مثل حدودالعالم من‌المشرق الی‌المغرب (372) یا شش فصل و رسالۀ استخراج از محمدبن جریر طبری شروع می‌شود. در قرنهای چهارم و پنجم و ششم نثر متکامل‌تر علمی فارسی از ابوریحان بیرونی و ابو‌علی سینا و غیره دیده می‌شود و اوج آن در قرنهای هفتم و هشتم است. بدین ترتیب، به فاصلۀ بیش از یک قرن پس از ظهور نثر فارسی، ایرانیان تکامل بخشیدن به آن و استفاده از اصطلاحات فارسی در کتابهای علمی اعم از نجوم، ریاضیات، جغرافیا و پزشکی را شروع کردند.

مشابه این مرحله در اوایل مشروطه دیده می‌شود. در اوایل مشروطه وقتی که ایرانیان با صنعت غرب و زبان علمی غرب آشنا شدند، نوعی بهت‌زدگی در همه ایجاد شد و مانده بودند که در مورد اصطلاحات جدید چه راهی در پیش گیرند. معروف است که در استانبول در کاروانسرایی ( به نام خان والده‌سرای )، که محل مهاجران جنگ اول جهانی بود، ایرانیانی جمع شده بودند و اصطلاحاتی را ساختند که عمدتاً ترجمه از زبان عثمانی بود و با الفاظ عربی ساخته می‌شد. این اصطلاحاتِ ساخت ایرانیان وارد نثر فارسی می‌شد، لغاتی که امروزه شاید برای ما عادی شده باشد مثل اثبات وجود، عرض‌اندام، لغو‌گردیدن یا متجاسرین. اینها از جمله اصطلاحاتی است که به نثرِ فارسيِ خان‌والده‌سرای معروف است. ادبای ما در آن زمان با این نثر به شدت مخالف و مقابله می‌کردند. بخشی از جملات معروف محمد قزوینی در نامه‌ای به دکتر محمود افشار چنین است:

برعکس از منظرۀ کثیف و چرکین روزنامه‌جات فارسی، که فی‌الحقیقة فقط آنها را فارسی می‌توان گفت چون در جزءِ هیچ زبان دیگری از زبانهای دنیا نمی‌توان داخل نمود والا زبان عربی به فارسی نزدیکتر است، از این ورق پاره‌های ننگین بسیار افسرده شدم و برأی‌العین می‌بینم که زبان شیرین سعدی و حافظ مبدل به چه آش شله‌قلمکاری شده است و کم‌کم به کلی دارد از میان می‌رود. خدای واحد شاهد است که اغلب عبارت آنها را با وجود دو سه مرتبه تکرار هیچ نفهمیده‌ام و اگر ده سال دیگر من عمر کنم و دوباره چشمم به این روزنامه‌های متعفّن بیافتد قطعاً هیچ حتی یک کلمۀ آن را نخواهم فهمید.

شاید امروز بتوان گفت که نگرانی قزوینی قدری بیجا بوده است، امروزه نثر فارسی به نثر فارسيِ سعدی و حافظ و انوری و فردوسی از آنچه در اوایل مشروطه بود بسیار نزدیکتر است. این یادآوری صرفاً تأکیدی بود بر این که این نوع مواجهه با تهاجم زبانی غرب منجر به ساختن چه واژه‌ها و چه نثری شد و ادبای ما چه مخالفتی نشان می‌دادند که البته مخالفتشان هم معقول و بجا بود اما متوجه نثر علمی و نیز اهمیت و قانونمندیهای آن نبودند.

این مرحله را که شاید با مشروطه آغاز می‌شود مرحلۀ بُهت‌زدگی می‌نامم. این دورۀ بهت‌زدگی تا زمان تأسیس فرهنگستان اول در سال 1314 شمسی ادامه می‌یابد. البته این بدان معنا نیست که بعد از این تاریخ دوران بهت‌زدگی سپری شد یا قبل از این تاریخ مراحل دیگری شروع نشد، بلکه به این معنی است که تمام فعالیتهای شروع‌شده در دوران بهت‌زدگی منجر به تأسیس سازمان‌مند نهادی شد که به زبان علمی فارسی بپردازد. قبل از تأسیس فرهنگستان بحثهای مفصلی در جریان بود و در روزنامه‌ها و محافل ادبی مختلف دربارۀ زبان علمی بحثهای بسیار زیادی شد و انجمنهای متعددی هم به این منظور تشکیل شد. مثلاً در دهۀ 1290 انمن علمی‌ای تشکیل شد متشکل از محمد‌علی کاتوزیان، میرزا رضا خان نائینی و حبیب‌الله آموزگار که اعضای آن به واژه‌گزینی مشغول بودند. بعد شاهد آکادمی میرزا یحیی دولت‌آبادی در وزارت معارف و نیز انجمن واژه‌سازی در وزارت جنگ هستیم. در سال 1303 یا 1304 آکادمی ادبیات و صنایع مستظرفه تشکیل شد که کار آن نیز واژه‌سازی بود. بسیاری افراد در این دوره بودند که پیشنهاد تأسیس فرهنگستان را مطرح می‌کردند. بنابراین فعالیتهایی که در دوران بُهت‌زدگی شروع شد منجر به تأسیس فرهنگستان ایران شد.

مرحلۀ بعدی، که آن را دوران خودیافت می‌نامم، مرحله‌ای است که شاید تا حدود صد سال پس از ابتدای آشنایی با فرهنگ غرب طول کشید و در این دوران ما خود را یافتیم و سعی کردیم با برنامه‌ریزی منسجم و نظام‌مند به مقابله با این تهاجم زبانی بپردازیم.

دردوران بهت‌زدگی این مسئله مطرح بود که آیا باید زبان خود را عوض کنیم و یک زبان بیگانه را بپذیریم یا اینکه زبان فارسی را به‌قدر کافی توانا و رسا کنیم به نحوی که مشکلی برای بیان مفاهیم جدید نداشته باشیم. این بحث بسیار طولانی بود و عملاً بیشتر کسانی که در این بحثها شرکت می‌کردند متمایل به این نظر بودند که زبان فارسی باید به عنوان زبان علم و زبان صنعت حفظ شود. این نظر برخلاف جهتی بود که در کشورهای دیگر مثل ترکیه اختیار می‌شد. بحث زبان به خط هم کشیده می‌شد که آیا خط فارسی باید عوض شود یا نه. در هر دو مورد، اکثر متخصصان و فرهنگیان ما رأی به حفظ زبان فارسی و خط فارسی دادند. البته کسانی بودند که در همین دورانِ بهت‌زدگی بسیار افراطی عمل می‌کردند؛ مثلاً میرزا رضاخان بکشلو قزوینی که دو کتاب به زبان فارسی سَره یا به قول او پارسی اَویژه نوشته است. این نوع واکنشهای بسیار افراطی را باید پاسخی به تهاجم زبانی غرب شمرد. بد نیست بر این واکنش افراطی تأملی بشود، زیرا که به نظر می‌رسد مرحله‌ای در تکامل فرهنگی و زبانی ماست. شبیه به این افراط را در قرنهای اولیۀ هجری در میان شعوبیه می‌توان دید، که آن نیز واکنشی در پاسخ افراط کسانی مانند صاحب ابن عباد بود. در مجادله میان این واکنشهای افراطی و انحطاط علمی و نوعی فاضل‌مآبی و اهمیت دادن به ظاهر علم و ظاهر زبان علم که زبان عربی بود، زبان ما تبدیل به زبانی شد که نثر آن حداکثر 20 درصد لغاتش فارسی بود.این مجادله در عصر حاضر هنوز به نتیجه نرسیده است.

در فرهنگستان اول کوشش بر این بود که به ازای لغات جدیدی که بیشتر از فرنگ وارد زبان ما می‌شد لغات فارسی بسازند. فرهنگستان اول عملاً در سال 1320 تعطیل شد، هرچند تعطیل رسمی آن مدتها پس از آن صورت گرفت. کار این فرهنگستان شاید بررسی چند هزار واژه بیشتر نبود. این تأکید به جهت بی‌اهمیت جلوه‌دادن کار فرهنگستان اول نیست بلکه برای آن است که، همانگونه که بعداً خواهیم گفت، تعداد واژه‌هایی که در مرحلۀ سوم مقابله با این تهاجم زبانی باید در زبان علم بررسی شود، در مقایسه با هزار یا چند هزار واژه‌ای که در فرهنگستان اول بررسی شد، رقمی است نجومی. فرهنگستان اول در دهه 1320 و 1330 فعّال نبود و فرهنگستان دوم در اوایل دهۀ پنجاه شمسی شروع به کار کرد. این دوره تا انقلاب اسلامی را نیز جزءِ دوران خودیافت به حساب می‌آوریم. به عبارت دیگر، دوران خود یافت مجموعۀ فعالیت دو فرهنگستان و فعالیتهای متفرقه‌ای  را در بر می‌گیرد که در فاصلۀ تأسیس دو فرهنگستان انجام گرفت و ما، به عنوان ایرانیانی که خود را یافتیم، سعی کردیم نظام منديِ زبان فارسی را بیابیم، راههای گسترش زبان فارسی را نشان دهیم و برای اصطلاحات غربی الفاظ جدیدی بسازیم. بار دیگر تأکید می‌کنم که دورۀ خودیافت بدان معنی نیست که کل جامعه خود را یافت بلکه در این دوره کسانی بودند که هنوز در بُهت‌زدگی به سر می‌بردند یا کسانی که وارد مرحلۀ سوم شدند و به زبان علم آگاهی یافتند. ولی عمدۀ فعالیتها چنان است که صرفاً باید از خودیافت صحبت کرد یعنی بیرون آمدن از مرحلۀ بُهت‌زدگی و گیجی بی وارد شدن به مرحلۀ آگاهی. در دورۀ خودیافت هنوز برنامه‌ریزی برای زبانِ علم و واژگانِ علم شروع نشده و هنوز آگاهی نیافته‌ایم که چقدر از شناختِ زبانِ علم دور هستیم و قطعاً از ابعاد کاری که در پیش رو بوده غافل بوده‌ایم و قانونمندیهای زبان علم را نمی‌دانسته‌ایم.

مرحلۀ سومِ مقابله با تهاجم زبانی را درورۀ آگاهی می‌نامیم. این دوره عملاً با انقلاب اسلامی و شروع فعالیتهای مرکز نشردانشگاهی آغاز می‌شود. وجه تسمیه‌اش آن است که در این دوره در ایران بحثهای بسیار گسترده‌ای بود در این که کشورهای پیشرفتۀ دنیا و حتی کشورهای جهان سوم چه فعالیتهایی در زمینۀ واژه‌گزینی می‌کنند. در واقع نوعی آگاه شدن از فعالیتهای کشورهای مختلف و نیز آگاهی از ابعاد کار واژه‌گزینی ( که مسئلۀ بسیار مهمی بود ) پیش آمد. در این دوران است که صحبت از این می‌شود که با میلیونها اصطلاح علمی سروکار داریم و مجموعۀ اصطلاحات علمی در تمام زمینه‌ها بیش از چند ده میلیون واژه است که اصلاً با کارهایی که در فرهنگستان اول و دوم می‌شد یا تصورات دورۀ خودیافت قابل قیاس نیست. فاصله‌ای که در میان است در واقع مانند فاصلۀ صنایع‌دستی و تکنولوژی جدید با چراغ نفتی و برق است. اگر نیروگاه برق وارد شود و کسی که مدتها با چراغ نفتی یا روغنی کار کرده است عظمت نیروگاه برق را ببیند، به قدری بُهت‌زده می‌شود که بی‌شباهت به بهت‌زدگی ما بعد از شناخت ابعاد واژه‌گزینی نیست. کسی که درک می‌کند چند ده میلیون واژه علمی یعنی چه حتماً رفتارش با کسی که خیال می‌کند با هزار یا ده هزار و حداکثر چندین ده هزار واژه علمی سروکار دارد بسیار متفاوت است. فعالیتهایی که در فرهنگستان اول و دوم می‌شد در چهارچوب این برداشت بود که ما حداکثر با چندین ده هزار واژه علمی سروکار داریم که طبعاً به نحوۀ برخورد متفاوتی نیاز داشت. واژه‌گزینی برای هزار واژه یک کاردستی و عملاً بسیار شبیه به صنایع دستی است. ولی وقتی با چند میلیون واژه سروکار داریم که با اصطلاحات جانبيِ مرتبط با زبان علمی سر به چند ده میلیون واژه و اصطلاح می‌زند، دیگر عملاً با تکنولوژی سروکار داریم و مسئله دیگر از ادب و زبان فاصله می‌گیرد و مواجهه با تکنولوژی جدید و شناخت این تکنولوژی می‌شود.

ما بعد از انقلاب به این تکنولوژی جدید آگاه شدیم. آگاهی از امکانات اشاعۀ زبان فارسی و پیشبُرد آن نیز محصول همین دوره است، یعنی علم به اینکه اصطلاحات ساخته شده را از چه راههایی در جامعه اشاعه دهیم و کانالهای ارتباطی را چگونه در جامعۀ زبانی خود پیدا کنیم و امکانات یا راههای ورود واژه به زبان فارسی و کشور را چگونه شناسایی کنیم. آگاه‌شدن به رابطۀ زبان و فکر و نیز رابطۀ زبان و انتقال علوم و تکنولوژی به ایران از ثمرات دوران جدید است. مجموعۀ این آگاهیهاست که نشان می‌دهد ما وارد دورانی شده‌ایم که با دوره‌های خودیافت و بُهت‌زدگی بسیار متفاوت است. مسلم است که این بدان معنا نیست که همۀ افراد جامعۀ ما از مسائل زبانی خود و از عظمت زبان علمی و از ارتباط زبان علمی با تفکر فرهنگی و از ارتباط زبان علمی با انتقال علوم و تکنولوژی و توسعۀ کشور آگاه شده باشند و کارهایی را در این زمینه شروع کرده باشند. متأسفانه باید گفت که اکنون بیشتر متخصصان ما هنوز در دوران بُهت‌زدگی به سر می‌برند و حتی به مرحلۀ خودیافت هم نرسیده‌اند. منظورم بیشتر متخصصانی است که با چند سال تحصیل در خارج از کشور و گرفتن مقداری اطلاعات در مورد یک زبان خارجی و یا رشتۀ تخصصی خود تصور می‌کنند که زبان فارسی به‌کلی در بیان مفاهیم علمی ناتوان است و این تفکر خود را در مراکز علمی و صنعتی اشاعه می‌دهند.

این امر مختص متخصصان تحصیل کرده در خارج از کشور نیست. حتی وقتی در خیابانها حرکت می‌کنید زیاد می‌بینید مثلاً عناوینی مثل pharmacy با حروفِ درشتِ لاتین بر سر داروخانه‌ نوشته شده است. این امر، اگر بیانگر نوعی حالت بُهت‌زدگی نباشد، نشانۀ نوعی احساس رعب و عجز و حقارت در مقابل زبان غربی است. تنها متخصصان ما نیستند که در اثر تحصیل در خارج از کشور مرعوب زبان انگلیسی یا آلمانی می‌شوند، آن هم به خاطر جزئیات این زبانها با آن چند میلیون واژه و آن ظرافتی که در بیان مفاهیم علمی دارند. گاهی افرادی که شاید پای خود را هم از کشور بیرون نگذاشته‌اند آن چنان مرعوب می‌شوند که برای داروخانه از الفاظ لاتین یا کلمات انگلیسی استفاده می ‌کنند آن هم با حروف بسیار درشتی که گاهی تعجب برانگیز است. به چه دلیل؟ در واقع ما از این طریق هنوز هم در داخل کشور با حروف لاتین یا زبان انگلیسی نوعی فخر فروشی می‌کنیم، چون مرعوب فرهنگ و زبان غرب و مرعوب فرهنگ پیشرفتۀ غربی هستیم. اگر به تاریخ خودمان نگاه کنیم این رفتار بی‌سابقه نیست. پیشتر، قانونمندیهای زبان علم را با مراحلی  بعد از انقلاب مشروطه و مراحلی بعد از هجرت مقایسه کردم. در آن زمان هم کسانی بودند مانند صاحب‌ابن عَبّادِ اهل طالقانِ قزوین که در اواخر قرن چهارم هجری، در حوزۀ حکومت خود به قدری فارسی گویان را خوار می‌شمرد که می‌گفت من روزها در آینه نگاه نمی‌کنم مبادا که عجمی را ببینم. در دوران ما در دهه‌ها و سده‌های اخیر هم مردم ما مرعوب زبان غربی هستند. وقتی فرهنگی با فرهنگ پیشرفته‌تر مواجه می‌شود یا زبانی با زبان پیشرفته‌تر مواجه می‌شود این مرعوب شدن به شکل قانونمندی پیش می‌آید؛ و تکرار این قانونمندی را در دوران اخیر نمی‌توان منتفی دانست. پس گرچه دوران آگاهی شروع شده، هنوز اکثریت مردم ما حتی اکثر متخصصان ما در دوران بُهت‌زدگی و یا حداکثر در دوران خودیافت به سر می‌برند و ما برای برنامه‌ریزی در مورد زبانمان باید به این نکات توجه کنیم. اگر در این دورۀ آگاهی متوجه این مسئله نباشیم، این احتمال وجود دارد که در دهه‌های آینده یا در قرن بعد زبان ما مملو از لغات انگلیسی، فرانسه و یا لغات بیگانۀ دیگر شود و به مرحله‌ای برسیم که هشتاد درصد کلمات زبان فارسی، کلمات بیگانه شود. این بررسی تاریخی و یافتن قانونمندیهای آن به یافتن راههای پیشگیری از این اتفاق بسیار کمک می‌کند. یعنی آنچه از قرن هفتم هجری به بعد پیش‌آمد و زبان ما را به زبان دیگری تبدیل کرد، زبانی که تنها بیست درصد لغاتش فارسی بود، می‌تواند دوباره تکرار شود.

نکتۀ دیگر مسئلۀ تأخر فرهنگی است که از مقایسۀ وضعیت فرهنگی ما با علوم و تکنولوژی به دست می‌آید. علوم و تکنولوژی بعد از انقلاب مشروطه وارد کشور ما شده و این روند تا کنون ادامه داشته است. این علوم و تکنولوژی با خودش فرهنگ جدیدتری آورد که پیشرفته‌تر از فرهنگِ خود ماست. به این معنا ما نوعی تأخر فرهنگی داریم. یعنی فرهنگ ریشه‌دار ما هنوز نتواسته با علوم و تکنولوژی همگام و همپا شود. اگر به این تأخر فرهنگی پرداخته نشود و راههای رفع این تأخر پیدا نشود، علم وتکنولوژی هم در ایران توسعه پیدا نخواهد کرد. رفع این مشکل و در واقع چاره‌جویی برای آیندۀ زبان فارسی صرفاً از طریق برنامه‌ریزی ممکن است.

نکتۀ دیگر اینکه مسئله زبان علمی و واژه‌های علمی گرچه ظاهراً بخشی از مسائل زبان فارسی و ادب فارسی است، ولی باید تأکید داشت که این مسئله، مشکلی نیست که ادبا و اهل ادب بتوانند آن را حل کنند. مسئله‌ای است از نوع مسائلی که رشته‌های فنی و مهندسی با آن مواجه‌اند و دقیقاً یک رشتۀ فنّيِ دانشگاهی است. واژه‌شناسی دقیقاً یک رشتۀ‌مهندسی است و در بیشتر دانشگاههای دنیا هم در رشته‌های مهندسی تدریس می‌شود. این اشتباهی است که ما هنوز هم در دوران آگاهی می‌کنیم و اشتباهی نیست که صرفاً در دوران خودیافت دیده می‌شد و ادبای ما بررسی زبان علمی را امری متعلق به خود می‌دانستند و با کسانی که از رشته‌های غیر ادب فارسی یا از رشته‌های علمی می‌آمدند و در مورد زبان علمی اظهار نظر می‌کردند و یا واژه‌سازی می‌کردند، مقابله و مخالفت می‌کردند. قطعاً زبان با ادب مرتبط است ولی ادب همان‌قدر از عالم واژه‌شناسی دور است که مثلاً رشتۀ فیزیک از رشتۀ مهندسی برق. اما رشته‌های مهندسی و علوم پایه به علم واژه‌شناسی بسیار نزدیک‌ترند تا ادب فارسی و این نکته باید در تمام برنامه ریزیهای آینده در نظر گرفته شود.

 

تجربیات دیگر کشورها

ما در سیر تکامل زبان خود، چه در صدر اسلام و چه بعد از مشروطه، مراحلی را نام بردیم و گفتیم که اکنون در چه دوره‌ای هستیم و چه باید بکنیم. حال ببینیم که در جاهای دیگر چطور با این مسئله روبه‌رو می‌شوند؟ اما قبل از رسیدن به کشورهایی که مسائلی مشابه به ما دارند باید اشاره‌ای کنیم به وضعی که کشورهای پیشرفته دارند. بعضی در ایران می‌پندارند که کشورهای پیشرفته مشکل زبانی ندارند و یا اینکه زبان علمی انگلیسی فراگیر و جهانگیر شده و حتی زبانهایی چون فرانسه و آلمانی را کنار زده است. به هیچ وجه این‌طور نیست. اکنون در کشورهای پیشرفتۀ اروپا، ژاپن و حتی خود آمریکا مؤسسات فراوان و گسترده‌ای برای واژه‌گزینی با عنوان استاندارد کردن زبان علمی وجود دارد. اروپا از مللِ دارای زبانهای مختلف تشکیل شده و اروپای متحد هم با این مشکل مواجه است. این مشکل مربوط به سالهای اخیر نیست بلکه آنها حداقل چهل سال است که با شدت روی این قضایا کار می‌کنند به نحوی که مطالب برای همه قابل فهم باشد. یعنی اگر در کمیسیونی افرادی با زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسوی هستند بتوانند مطالب خود را بدون ابهام به زبان یکدیگر ترجمه کنند. پس این مسئله، که به نظر ما در آنجا حل شده، به هیچ وجه حل شده نیست و به همین دلیل انواع و اقسام نهادهای واژه‌شناسی بین‌المللی در اروپا تشکیل شده است.

مؤسسۀ اینفوترم یکی از این مؤسسه‌هاست. بحث تشکیل این مؤسسه به سال 1330/1950 برمی‌گردد، اما عملاً این مؤسسه در سال 1350 تشکیل شد. مؤسسۀ بین‌المللی واژه‌شناسی، که به اینفوترم معروف است، وابسته به یونسکوست و در زمینه‌های متعددی فعالیت دارد، از جمله گردآوری و تحریر نوشته‌های مربوط به واژگان، گردآوری واژگان استاندارد، ادارۀ داده‌های واژگانی، ایجاد ابزارهای لازم برای تهیۀ اسناد واژگانی، ارائۀ خدمات اطلاعاتی مشاوره‌ای در زمینه‌های مختلف، آماده‌سازی نشریات، تهیۀ طرحهای مربوط به واژگان، سازماندهی کنفرانسها و سمپوزیوم‌ها در زمینۀ واژگزینی و واژه‌شناسی، ادارۀ کتابخانه‌ای که متعلق به استاد «ووستر» بنیانگذار این مرکز است. وی از دهۀ 1930 میلادی در زمینۀ واژه‌گزینی فعالیت داشته است. اینفوترم یکی از مراکز بین‌المللی است که مقر آن در اروپاست و فعالیتهای آن بسیار گسترده است.

چند مرکز دیگر هم در سالهای اخیر تشکیل شده است. مثل شبکۀ بین‌المللی واژه‌شناسی به نام تِرم نِت، و انجمن واژه‌شناسی و انتقال دانش. این مؤسسه‌ها با هم ارتباط نزدیک دارند و فعالیتهایشان بسیار به هم وابسته است. هدف ترم‌نت، یا شبکۀ بین‌المللی واژه‌شناسی، ارائۀ خط مشی برای کار واژه‌شناسی در سراسر دنیاست و نیز ساماندهی سمپوزیومهایی در مورد علم واژه‌شناسی و روشهای آن – مانند آنچه در کانادا و ژاپن و اسپانیا برگزار شد و یا در بعضی از کشورهای جهان سوم مثل چین، تونس، ونزوئلا و غیره- همچنین ترتیب‌دادن دوره‌های کارآموزی برای اعضای تِرم‌نِت، تشکیل دوره‌های تابستانی و همکاری در تنظیم برنامه‌های درسی واژه‌شناسی. بد نیست بدانیم که اکنون در بسیاری از دانشگاه‌های دنیا رشتهٔ واژه‌شناسی و نیز واژه‌گزینی دایر شده و دانشجویان این رشته‌ها مراحل یا روشهای متعدد واژه‌گزینی و واژه‌نگاری (Terminography) را یاد می‌گیرند و با مشکلات این علم، که نوعی تکنولوژی جدید است، آشنا می‌شوند.

اینها فقط چند مؤسسۀ بین‌المللی است که مقرّشان در اروپاست. اما اروپای متحد خود با مشکلات عمده‌ای در زمینۀ واژه‌گزینی و استاندارد کردن واژه‌ها به زبانهای رسمی اروپای متحد مواجه است. مثلاً، فقط در کمیسیونهای جامعۀ اروپا، 1500 مترجم متن و 450 مترجم حضوری مشغول به کارند. با در نظر گرفتن مؤسسات وابسته به این جامعه، هرروز جمعاً از خدمات 3000 مترجم متن و مترجم حضوری استفاده می‌شود. کار اصلی آنها ترجمه است و عمدتاً با اصطلاحات تخصصی سروکار دارند. به همین دلیل جامعۀ اروپا یک واژه – بانک برای کل مسائل و متون مربوط به جامعۀ اروپا تشکیل داده است که چندین میلیون واژه را در بر می‌گیرد و هدفش آن است که مترجمان در هر زمانی به اصطلاحات تخصصی به هریک از زبانهای جامعۀ اروپا دسترسی داشته باشند. در اروپا شغل جدیدی ایجاد شده به اسم واژه‌شناسيِ کنفرانس، و شاغلان آن کسانی هستند که اصطلاح شناس‌اند و در کمیسیونها یا کنفرانسها شرکت می‌کنند و در استاندارد کردن اصطلاحات و انتقال داده‌ها از یک زبان به زبان دیگر کمک می‌کنند. قطعاً اروپای متحد بدون کمک متخصصان این زمینه نمی‌تواند کارهایش را پیش ببرد. نیازِ کشورهای اروپایی سبب می‌شود که این واژه‌شناسهای کنفرانس را برای کمک به کشورهای مختلف تربیت کنند. این مثالها فقط از این جهت آورده شد که بدانیم این مطلب که گاهی در ایران عنوان می‌شود که زبان انگلیسی همه جای دنیا را گرفته و یا انگلیسی زبان رسمی علمی دنیاست، به هیچ وجه درست نیست و حتی کشورهای اروپایی هزینه و بودجۀ بسیار هنگفتی برای ترجمۀ اصطلاحات علمی از یک زبان به زبان دیگر و استاندارد کردن هریک از زبانهای اروپایی خرج می‌کنند. این امر مختص کشورهای بزرگ اروپا و زبانهایی مثل آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی نیست. حتی زبانهای اقلیت اروپا این مشکل را دارند و به واژه‌سازی می‌پردازند. در اروپا عملاً تمام گروههایی که بیش از پانصدهزار نفرند و به یک زبان خاص صحبت می‌کنند مشغول واژه‌گزینی‌اند و اصطلاحات علمی را به زبان خود ترجمه و بیان می‌کنند.

یکی از کوچکترین گروههای زبانی در اروپا زبان ایسلندی است. شاید برای ما غیرقابل تصور باشد که ایسلند برای زبان علمی خودش چقدر هزینه می‌کند و چه گروههای متفاوتی سازماندهی شده‌اند که زبان ایسلندی را به یک زبان علمی تبدیل کنند. واژه‌شناسی در ایسلند یکی از فعالیتهای عمدۀ زبانی و فرهنگی است که به حدود 200 سال پیش برمی‌گردد. مردم ایسلند از 200 سال پیش مشغول واژه‌سازی و تقویت زبان خود بوده‌اند، اما بعد از استقلال ایسلند از دانمارک در سال 1323/1944 این فعالیتها مهم‌تر می‌شود و شتاب به‌مراتب بیشتری می‌گیرد. تا آن هنگام زبان ایسلندی تحت تأثیر زبان دانمارکی بود ولی امروزه در آنجا نیز مانند بقیۀ کشورها زبان انگلیسی هجوم آورده و ایسلندیها به سختی با آن مقابله می‌کنند. شاید بیش از 30 گروه واژه‌گزینی در ایسلند مشغول واژه‌گزینی است. مثلاً کمیتۀ واژه‌شناسی شول در سال 1364/1985 یک واژه‌نامۀ فیزیک دوزبانۀ انگلیسی – ایسلندی منتشر کرده است و هم اکنون مشغول تهیۀ ویرایش جدیدی از این واژه‌نامه است. این فعالیت منحصر به رشتۀ فیزیک نیست بلکه بیشتر رشته‌های علمی و نیز انجمنهای علمی آنها مشغول واژه‌گزینی‌اند.

تأکید بر زبان ایسلندی عمدتاً از این روست که همکاران ما در ایران تصور نکنند که همه جای دنیا زبان انگلیسی را به عنوان زبان علمی انتخاب کرده‌اند. این حرف بیشتر از طرف کسانی مطرح می‌شود که در انگلستان، آمریکا و یا کشورهای انگلیسی زبان تحصیل کرده‌اند و گمان می‌کنند که این زبان همه جای دنیا را فرا گرفته و یگانه زبان قادر به بیان مفاهیم علمی است. برای اینکه ببینیم در کجای دنیا قرار گرفته‌ایم، دو مثال متفاوت می‌زنم: ابتدا از هند یا هندوپاکستان، سپس از ژاپن و چین. متفاوت از این جهت که در هند هنوز انگلیسی زبان رسمی است، دست‌کم زبان رسمی علمی است؛ با این همه، هندیها عملاً از سالهای 1340 واژه‌گزینی را آغاز کردند و در مدت کوتاهی بیش از 30 هزار اصطلاح علمی، فنی، فلسفی جدید در زبان هندی وضع کردند. این کار در کشوری اتفاق افتاده‌است که هنوز زبان رسمی‌اش در دانشگاهها و در مراکز صنعتی انگلیسی است و تصور ما از خارج این است که آنها کلاً به زبان انگلیسی صحبت می‌کنند. ولی به چند دلیل هندیها متوجه شده‌اند که مجبورند زبان خود یا یکی از زبانهای خود را هم تبدیل به زبان علمی کنند. این امر عمدتاً به دلیل رشد و توسعۀ کشورشان بود. نوع تجربۀ هندیها و پاکستانیها نشان می‌دهد که انتخاب زبانِ انگلیسی به عنوان زبان رسمی کشور اصلاً راهگشا نیست. هندیها در راه توسعه به مشکلات بسیار عمده‌ای برخورده‌اند که ناشی از اختلاف زبان مردمشان با زبان علمی آنهاست و به همین دلیل کار واژه‌گزینی را شروع کردند. در کارخانه‌هایی که مهندسان بیشتر به زبان انگلیسی صحبت می‌کنند و زبان صنعت انگلیسی است، انتقال مفاهیم و ارتباط برقرار‌کردن با جامعۀ کارگری بسیار دشوار شده بود و به صورت مانعی در راه توسعه و رشد هندوستان درآمده بود. مسئله در پاکستان نیز وضعیتی مشابه دارد.

مثال بعدی از چین و ژاپن است. ژاپنیها خیلی زود ژاپنی کردن زبان علمی خود را آغاز و بیشتر اصطلاحات علمی را به ژاپنی ترجمه کردند. شاید برای ما غیرقابل تصور باشد که لغاتی مثل الکتریسیته، الکترون، پروتون، اکسیژن و … تماماً به ژاپنی ترجمه شده است. چینیها هم همین راه را رفتند. اکنون می‌بینیم که در ژاپن با مشکلی به نام زبان علمی مواجه نیستند. بیشتر نشریاتِ علمی ژاپن به زبان ژاپنی منتشر می‌شود. شاید بیش از 30 درصد این نشریات صرفاً به زبان ژاپنی و حدود 30 درصد دیگر مشترکاً به زبان ژاپنی و انگلیسی است.

 

پیشنهادها

حال ببینیم اولویتهای برنامه‌ریزی زبان ما چه باید باشد. ابتدا روشن کنم که منظور از زبان چیست. زبان لایه‌های مختلفی دارد. مثلاً لایه‌های آوایی، صرف، نحو، و معنایی. علی‌الاصول وقتی زبان آماج تهاجم قرار می‌گیرد، ابتدا واژگان قاموسی ( در لایۀ صرف ) زیر ضربه قرار می‌گیرد و تهاجم بیشترین تأثیر را بر واژگان دارد. بدین صورت که لغات و اصطلاحات جدید وارد زبان می‌شود یا واژه‌های قدیمی طرد می‌شود. منتهی باید توجه داشته باشیم که اگر اجازه بدهیم در زبان ما تعداد بسیار زیادی واژه عوض شود یا بیش از 50 درصد یا 80 درصد واژه‌های علمی ما از واژه‌های بیگانه باشد، آنگاه این فشار به لایه‌های دیگر زبان هم منتقل می‌شود ولایۀ دستوری صرف و نحو و یا حتی آواشناسی زبان عوض می‌شود.

بنابراین، باید دقت کرد که مدت زمانی که واژه‌های جدید بلاتکلیف‌اند زیاد نباشد، بعضی از واژه‌های بیگانه که در اوایل مشروطه وارد زبان ما شده‌اند، امروزه از بین رفته‌اند و به جای آنها واژه‌های فارسی آمده‌اند. در زبان علمی از این واژه‌ها بسیار داریم که شاید حداکثر 50 سال در زبان فارسی وجود داشتند و پس زده شده‌اند و واژه‌های علمی‌فارسی به‌جای آنها نشسته‌اند. هیچ بعید نیست که در دهه‌های آینده به‌جای واژه‌هایی که امروزه ما از زبانهای مختلف، مثلاً انگلیسی یا فرانسه، گرفته‌ایم و به زبان خود وارد کرده‌ایم واژه‌های فارسی بنشیند. در برنامه‌ریزی برای زبان فارسی باید ابتدا دید که کشورهای پیشرفته چرا به این امور می‌پردازند در حالی که ظاهراً مسئله‌ای ندارند. از دلایل این امر یکی نظم‌دادن به دانش است. شمار واژه‌های جدیدی که در سال وارد هر زبان می‌شود به‌قدری زیاد است که اگر کشورهای پیشرفتۀ دنیا به علم واژه‌سازی بی‌توجه باشند نظم موجود در داخل دانشهای بشری به هم خواهد ریخت، چون دست‌کم سالانه در حدود 250 هزار واژه به زبان علمی بشر اضافه می‌شود.

نکتۀ بعدی اشاعۀ دانش و مهارتهاست. برای اشاعۀ دانش از زبان و اصطلاحات علمی استفاده می‌کنیم. بنابراین، باید به واژه‌سازی و علمِ چگونگی رشدش و قواعد پویایی‌اش توجه داشته باشیم. همچنین انتقال دانش از یک زبان به زبان دیگر، فرمول‌بنديِ اطلاعات مربوط به هر زمینۀ علمی، چکیده‌نویسيِ اصطلاحات مربوط به هر زمینه، پی‌جویی اطلاعاتِ ذخیره شده در هر زمینه، ایجاد و گسترش واژه – بانکها و سیستمهای دیگر مبتنی بر دانش یا سیستمهای دانش پایه، مهارسازی انفجار اطلاعات، شناخت صُوَر متفاوت اطلاعات موجود، شناخت سیستمهای دسترسی به اطلاعات و بازیافتِ اطلاعات، همه دلیل نیاز کشورهای پیشرفته به پرداختن به علم و فن واژه‌شناسی است تا جایی که تنها در دانشگاههای خود آن را به صورت یک رشتۀ تحصیلی درس می‌دهند و افراد را برای این زمینه تربیت می‌کنند.

 

اما منشأَ نیاز کشورهای در حال توسعه‌ای مثل ایران چیست؟

ما برای انتقال دانش و تکنولوژی بدون آماده‌سازی زبان دچار مشکل می‌شویم، یعنی یکی از دلایل پرداختن به زبان فارسی به عنوان زبان علمی نیاز ما به انتقال دانش و تکنولوژی جدید به کشور است.

ارتقای سطح فرهنگيِ عامه و آشنا ساختن مردم با فرهنگِ علوم وتکنولوژی جدید دلیل دیگری است. زیرا ممکن نیست بتوانیم کشور پیشرفته‌ای شویم و توسعه پیدا کنیم بدون اینکه مردم ما زبانِ علمیِ روز و زبان تکنولوژيِ روز را بفهمند.

بدون داشتن زبان توانا و رسا نمی‌توان به استقلال صنعتی رسید. قطعاً به دلیل یا به هوای اینکه می‌خواهیم کشور خودکفایی باشیم، مجبوریم به زبان علمی خود هم بپردازیم تا واژه‌شناسی نوعی پویایی در زبان را به ما القاء کند. این پویایی لازمۀ پیشرفت علمی و صنعتی است. اگر به این پویایی توجه نشود و نوعی دیدِ ایستا نسبت به زبان و واژگان (که لایه‌ای از زبان است) داشته باشیم، آنگاه قطعاً صنعت ما هم ایستا خواهد شد و پیشرفت نخواهد کرد.

حفظ فرهنگ سنتی و زمینه‌سازی برای گسترش و تکامل آن دلیل دیگری است. ما قطعاً نمی‌خواهیم فرهنگی کسب کنیم که به کلی فرهنگ گذشتۀ ما را ریشه‌کن کند. بلکه هدف حفظِ فرهنگ گذشته و متکامل کردن آن است.

نیاز به تبدیل فرهنگ گفتاری متخصصان به فرهنگ نوشتاری نیز از دلایل این امر است. اشتباه عمدۀ بسیاری از متخصصان ما این است که خیال می‌کنند نوشتار هم مانند گفتار است. اما به محض اینکه مشغول نوشتن حرفهای تخصصی شویم و به نوشتار بپردازیم می‌بینیم مشکلاتی پیشِ روی ماست که اصلاً در گفتار متوجه آن نیستیم. قطعاً برای پیشرفت کشور، اعتلای سطح فرهنگِ علمی خود، و برای انتقال تکنولوژی و ترویج علوم مجبوریم که به فرهنگ نوشتاری هم توجه کنیم، از این طریق متوجه مشکلاتِ زبان علمی می‌شویم.

اما واژه‌شناسی یا واژه‌گزینی در ایران نباید تنها به تقویت واژگانی بپردازد. بیان‌کردن اصطلاحات جدید به زبان فارسی تنها مشکل ما نیست. ما مجبوریم تکلیف زبان علمی مدرن را با نثر مصنوع و منحطی که از قرنهای هفتم و هشتم تا سیزدهم هجری به وجود آمده روشن کنیم و ببینیم سرانجام با این نثر مصنوع چه باید کرد. این نثر مصنوع تنها از لایۀ واژگان تشکیل نشده بلکه لایه‌های دیگر زبانی هم در آن دخالت یافته است. اعتقاد به یک زبان بین‌المللی را ما باید به کل کنار بگذاریم و توجه داشته باشیم که در دنیا این مسئله دیگر مطرح نیست. شاید تا به حال بیش از 20 زبان بین‌المللی پیشنهاد شده و هیچ کدام نتوانسته‌است مقصودی را که بانیان یا مدعیان این زبانها در نظر داشته‌اند برآورده کند. تجربۀ دو قرن گذشته نشان می‌دهد که نباید به یک زبان مشترک علمی بین‌المللی یا یک زبان بین‌المللی دل ببندیم. دامنۀ این شناخت حتی به علم کامپیوتر هم کشیده شده است. زمانی تصور می‌شد که کامپیوتر در تمام دنیا یک زبان مشترک یا یک روش مشترک دارد. ولی امروزه می‌بینیم که اینطور نیست. محلی‌سازی (Localization) مبحثی است که به این امر می‌پردازد که چگونه نرم‌افزارهای مختلف محلی بشود و آنها را با نیازهای محلی و فرهنگ محلی یک کشور خاص تطبیق بدهند. در علم کامپیوتر این مبحثِ بسیار جدیدی است.

در ایران چه باید کرد؟ باید این دورۀ آگاهی را ادامه دهیم و به تاریخ خودمان توجه کنیم و همچنین به روشهایی که کشورهای دیگر انتخاب کرده‌اند. راستی چرا باید به این دورانِ آگاهی خوش بینانه توجه کرد. تعداد کل مقاله‌هایی که در مورد زبان علم یا واژه‌گزینی نوشته شده از اول مشروطه تا انقلاب اسلامی حدود 250 مقاله است و تعداد مقاله‌هایی که در این 14 سال پس از انقلاب در همین موضوع نوشته شده حدود 500 است یعنی دو برابر مقاله‌های دوران قبل. تعداد واژه‌نامه‌ها و فرهنگهایی که بعد از انقلاب نوشته شده نیز نسبت به دهه‌های قبل از انقلاب رشد بسیار سریعی را نشان می‌دهد. این نکات مؤید آغاز دورۀ آگاهی است و اینکه توجه مردم ما به زبان و زبان علم بیشتر شده است. بررسی کیفی در این مورد گویاتر است. شاید بدون اغراق 95 درصد از کل 250 مقاله‌ای که قبل از انقلاب در زمینۀ زبان علمی و یا واژه‌گزینی نوشته شده صرفاً موعظه، گله‌مندی و عیب‌جویی است و نه پژوهشی. در صورتی که در صد کل مقاله‌های پژوهشی نوشته شده در زمینۀ واژه‌گزینی بعد از انقلاب رشد کیفی بسیار خوبی داشته است. ولی باید این رشد را به جهتی مثبت هدایت کنیم. برای این کار اول باید توجه کنیم که با چند ده میلیون واژۀ علمی سروکار داریم و باید برای بررسی واژه‌ها حتماً ابزار صنعتی به کار ببریم. این شیوۀ بسیار نادرستی است که در کمیسیونهایی بنشینیم و مثلاً برای فلان لفظ خارجی لغت بسازیم. نه اینکه این کار بد باشد، بلکه این سرعت واژه‌سازی اصلاً قابل مقایسه با سرعت ورود واژه به ایران نیست، چه برسد به سرعت ساخت واژه در تمام دنیا که گفتیم سالانه حداقل 250 هزار واژۀ جدید ساخته می‌شود. ما از طریق نشستن در کمیسیونها حداکثر می‌توانیم سالانه چند هزار واژه بسازیم؛ یعنی حداکثر ده درصد واژه‌های جدیدی که در سال ساخته می‌شود. این برآورد خیلی خوشبینانه است، یعنی فرض بر این گذاشته شده که چندین ده میلیون واژه را به فارسی برگردانده‌ایم و می‌خواهیم کار را ادامه بدهیم. با این روش سالانه فقط می‌توانیم 10 درصد واژه‌های جدید را که ساخته می‌شود به زبان خود وارد کنیم. ولی اگر بخواهیم بدانیم که چند سال یا چند قرن طول می‌کشد تا بتوانیم چندین میلیون واژه‌ بسازیم، بسیار مأیوس می‌شویم. من مطمئن هستم هیچ یک از کسانی که در این کمیسیونها نشسته‌اند و واژه‌گزینی می‌کنند حساب نکرده‌اند که اگر بخواهند از این طریق چند میلیون واژه را به فارسی برگردانند، به چند قرن مهلت نیاز دارند. به این دلیل است که این کار را کار عبثی می‌دانم. کار واژه‌سازی یک کار صنعتی است و ما باید دقیقاً با همان روشهای صنعت و تکنولوژی عمل کنیم – یعنی ابتدا مثلاً استانداردها را تعریف کنیم. زمانی که متر یا واحد زمان تعریف نشده بود، اصلاً صنعت نمی‌توانست پیش برود. یک تعریف خاص برای واحد طول و زمان آوردند و همه آن را پذیرفتند و پس از آن صنعت پیش رفت. باید برای استانداردهای واژه‌گزینی فکری کنیم. این استانداردها در دنیا فراوان است و فقط در روسیه بیش از چند صد استاندارد واژه‌سازی تهیه شده است. روسها اصلاً مکتبهای خاصی برای واژه‌سازی دارند. سازمانهای بین‌المللی ما در ایران نیز بطور کلی از این امور بی‌اطلاع‌اند. هیچ‌کدام از این استانداردها به فارسی برگردانده نشده یا با زبان ما تطبیق داده نشده است. پس در هر اقدامی برای واژه‌سازی اساسی‌ترین نکته آن است که باید به این مسئله به صورت یک تکنولوژی نگاه کرد و همان گونه برایش برنامه‌ریزی کرد. تا زمانی که ما نوشتارهایی در امر واژه‌گزینی نداشته باشیم، چطور می‌توانیم بدانیم که اصلاً واژه‌گزینی یعنی چه؟ اکنون واژه‌گزینی از رشتۀ زبان‌شناسی منتزع شده، همان طوری که شیمی از فیزیک منتزع شده است. بنابراین، هنگامی که از واژه‌گزینی به عنوان بخشی از زبان‌شناسی صحبت می‌کنیم، به این معنی نیست که در دانشگاههایمان بخشی یا واحد کوچکی در دل رشتۀ زبان‌شناسی ایجاد کنیم. بلکه باید آن را به صورت یک تکنولوژی جدید و یک رشتۀ جدید با ابعاد بسیار زیاد مطرح کرد. تنها با چنین نگرشی به واژه‌سازی می‌توانیم موفق شویم و مسائل زبانیِ مسائل توسعه‌مان را حل کنیم؛ وگرنه این خطر بسیار زیاد است که همان طور که در تاریخمان یک بار اشتباه کردیم و زبان علمی را نابود کردیم و یک زبان مصنوع ساختیم، این بار هم زبانمان یک زبان مصنوعی نازا شود که قطعاً مانع رشد تکنولوژی ما خواهد شد.

REZA MANSOORI
* متن سخنران‌ای است که در ده شب پیاپی در ماه رمضان سال 1372 در «برنامۀ دانش» صدای جمهوری اسلامی ایران ایراد شد. از آقای خیری و خانم سپهر، کارشناسان برنامۀ دانش صدای جمهوری اسلامی که پیشنهاد این برنامه را دادند تشکر می‌کنم، و نیز از سرپرست حوزۀ فنی و مهندسی مرکز نشر دانشگاهی که با پشتکار فراوان موفق به دریافت نوار سخنرانیها از صدای جمهوری اسلامی شدند و با حوصله در پیاده کردن و ویرایش آن همت گماردند.

برگرفته از مجله نشر دانش، سال پانزدهم، شمارۀ چهارم، خرداد و تیر 1374 باز نشر در کتاب دربارهٔ زبان فارسی زیر نظر دکتر نصرالله پورجوادی، صفحه 279 تا 307*


از گفتارهای دكتر رضا منصوری / به کوشش مجید شمس

منبع:

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12221-chera-chegone-zaban-farsi-elmi.html

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *