رتبه1:
شعر شمارهی 4
اثر جلال الدین غلامی از استان اصفهان، شهر اصفهان
شعر نو :
پاییز من سلام ،
در عمق لحظه لحظه ی گیسوی ابر و باد
جاری است عکس آب
جاری است رقص نور
جاری است آفتاب
پاییز من سلام ،
ای فصل تابناک ، لبخند خوب تاک !
این باغ با طراوت از چشم های توست
این آسمان ابری در دست های توست
خوش بوترین شکوفه را
رنگین کمان برگ شاباش می دهد !
.
رتبه2:
شعر شمارهی 2
اثر هامون هاشمی از تهران
شعری با مضمون و اجزائی پاییزی که درباره ی پاییز نیست!
«بی نام»
چو خس و خاشاکی
راندی ام ای گل یخ!
من که بودم روزی، شادمان قاصدکی…
برگهایت نشدند پوششم در سرما
بلکه با تیزیِ خویش پیکرم را سُفتند.
از گُلِ چهرۀ تو
زردزخمی نصیبِ رُخِ من گشت و به تو
عطر و زیبایی بیش،
و سپس گلوله وار
به هُبوبم دادی
– کولیِ پرتشویش –
حال، بی گوهر و وزن
گردِ سرگردانی
حل شده در بادم.
سالیانیست به ماهور و گُلَک آویزم.
می تکانند مرا
که تو خاش و خسکی؛
من که بودم روزی…
…شادمان قاصدکی.
(هامون هاشمی. 15 مرداد 1383)
توضیح برخی واژگان:
سُفتند: سوراخ کردند / هُبوب: وزش باد / ماهور: نام یک گل؛ دستگاهی در موسیقی ایرانی / گُلَک: گیاه هرزه /خاش: ریزهی چوب و علف (خاشاک)؛ عاشق شوریده / خَس: خردهی کاه
.
رتبه3:
شعر شمارهی 6
اثر کوثر میرزازاده از استان آذربایجان غربی، شهر میاندوآب
«خزان»
همه هم وطنان شاد در این مهر فروزان / همه رفتند به دیدار خزان باز شتابان
گشته آزاده ز ابران دُر پرمایه ی باران / شده سیراب ز باران تن عریان گیاهان
همه آمادهی چیدن ثمر سیب درختان / همه گسترده در ایوان سبد سبز مویزان
رفته در فکر زمستان همه موران پریشان / غرق دریای پریدن شده مرغان خوش الحان
شب یلداست چه زیباست در این فصل که طفلان همه پر تاب و تب و شاد و غزل خوان.
.
رتبه4:
شعر شمارهی 3
اثر آنيا محمدي از استان فارس، شهر فسا
«پاییز گاه به گاهیست ملس…..»
.
برگ ها بنشسته بر دامان مادر
گوش بر لالایی باد،
لا به لای شاخسارش
تك چنار باغ ،
پایبند آبخستِ پاره پاره از فراق یار سامانش
می چكاند دم به دم خونابه اشك از كنه رخسارش
پنجه افكنده به سوی بچكانْشْ،
در تُك هر شاخه باژ..
ناله شد :با من بمان ای خون رگهایم ،جگر پیوند…
….
برگ ها بگرفته در آغوش،خا ك،این پنج بندش را
فرش كرده پای مام
دنه گیر رهایی
باد در سر
یكنوا خش خش كنان:
كِی پس كِی(!) كند آغاز ماز
فصل نو ریزانمان پاییز؟
آسمان، نابیوسان
مُستِ مَست ،غران، از بن دندان:
در كنون سالی و ماه،
دم به دم هر لحظه ای
فصل نوریزان، گروثمان گاه
پاییز است….
توضيح برخي واژگان:
آبخست:جزيره // جگر پيوند:جگر گوشه //دنه گير:از شادي جست و خيز كردن //باد در سر:مغرور // ماز:راه پر پيچ و خم نابيوسان:يكباره // از بن دندان:از اعماق وجود// گروثمان گاه:بلند پايه يا به زباني ديگر كسي كه جايگاه او گروثمان و عرش است//باژ:دعا// كي دوم:پادشاه
.
رتبه5:
شعر شمارهی 8
اثر زینب نورانی از استان مازندران، شهر آمل
.
«پاییز دارد می آید»
پاییز دارد میآید
آرام آرام دوباره غمگین میشوم
همین فصلی که گفتم برای خودش شاهی هست
در آن دوباره سرد می شود تن داغ عشقم
چرا اینقدر سرد وتنهاست پاییز بی کاخ و بینشان
پاییز دارد میآید
حس میکنم نفسهایش را که نیامده به شماره افتاده است
رنگش طلاییترین رنگ غم زندگیام
دوباره میآید و بر سرم ماتم آوار میکند
این فصل خاموش از قلب پارهپاره شدهام چه میخواهد
بعد از آن همه ناخوشیهای خوش
بعد آن همه لالاییهای زیر گوش
چه میخواهد از من تُهی شده از عشق
از هر چه دوست داشتن از دشت بیشقایق
پاییز دارد میآید
و من جا گذاشتم نگاه عسلیام را در حیاط بیبیام
پاییز دارد می آید و من دل زخمیام را کنار پامچالها خاک کردم
با صدصد آرزو با هزارهزار خاطره
پاییز دارد میآید و من جا ماندم در کوچه باغ انجیری
پاییز دارد میآید
و من تازه فهمیدم خود پاییزترینم…