زینب مؤمنی استان البرز، شهر کرج:
… واما همین کندوی توخالی
که گویی روزهاست
ساکنانش گم کردهاند راه خوشبختی را
و خوشا به حالشان که بیخیالِ این باخیالی شدهاند
همین تکه کندو
که روزگاری برو و بیایی داشته
پراز همهمه
پر از دلهره
و شاید پر از درس
درس هایی با طعم شیرین عسل
و شاید جفت هایی عاشق
که حالا فراموش کردهاند عشق با کفشهای زرد خوشبختی را
کسی چه میداند
شاید روزی
دنیای پراز شلوغی آدمها
با اینهمه دبدبه و کبکبه
پر شود از خانههای تو خالی
همچون کندو
خانه هایی که دیگر
نه عشق درآن موج میزند
و
نه خوشبختی
و فقط تنها میماند
این تاریکیِ محضِ لعنتی
و تمام میشود این زندگی توخالی.
«کندویمان آرزوست»
#کبوتر۱۱۰